دعوت دوست (نامه ای از خدا) |
بشنو ای محبوب
که مقصود آفرینش تویی
نقطه مرکز و محیط کائنات تویی
آن مشیت و فرمان
که بین آسمان و زمین در حرکت است تویی
بسیط و مرکب تویی
|
من ادراک را در تو آفریدم
تا آینه دیدار من باشد
اگر مرا ادراک کنی خود را نیز در خواهی یافت
طمع مدار که هرگزبا ادراک نفس خود مرا ادراک کنی
تو به چشم من توانی دید مرا و خود را
و به چشم خود نخواهی دید مرا و خود را
|
ای محبوب
چه بسیار تو را خواندم و تو آوای مرا نشنیدی
چه بسیار جمال خود را بر تو نمودم و تو رویت نکردی
چه بسیار خود را چون رایحه ای خوش در عالم پخش کردم
و مشام تو آن را احساس نکرد
پس خود را چون طعامی در خوان هستی نهادم
و تو از آن تناول نکردی و نچشیدی
چرا نمیتوانی در لمس اشیاء مرا احساس کنی
و در شاخه گل سرخ مرا ببویی
چرا مرا نمی بینی
چرا مرا نمی شنوی
چرا، آخر چرا؟!
من از هر لذتی برای تو برترم
من از هر آرزویی مطلوب ترم
و از هر جمال زیباترم
زیبا منم، ملیح و جذاب منم
مرا دوست بدار
و غیر مرا دوست مدار *
به من بیندیش و در سودای من باش
در سودای دیگری مباش
مرا در آغوش بگیر
مرا ببوس
که وصالی چون وصال من نخواهی یافت
دیگران همه تو را به خاطر خود دوست دارند
و من تو را به خاطر خودت دوست دارم
و تو از من می گریزی
|
ای محبوب
تو با با من در عشق مصاف انصاف را نتوانی داد
زیرا اگر تو قدمی به من نزدیک شوی
من صد گام به تو نزدیک خواهم شد
من از نفس به تو نزدیک ترم
من از جان و نفَس به تو نزدیک ترم **
غیر از من کیست که با تو چنین رفتار کند
مرا بر تو غیرت است
و دوست ندارم که تو را نزد غیر ببینم
حتی نخواهم که تو با خود باشی ***
نزدِ من باش تا نزد تو باشم
و چنان نزد من باش که از آن بی خبر باشی
|
ای محبوب
بیا تا رویم به سوی وصال
اگر بر سر راه وصال ، فراق را یافتیم
طعم فراق را به او خواهیم چشاند
ای معشوق، بیا دست در دست هم نهیم
و به پیشگاه آن حقیقت لایزال رویم
تا او میان ما حکمی جاودانه کند
و ما را صلح و آشتی دهد
آشتی پس از قهر
آن که چیزی لذت بخش تر از این در جهان نیست
نشستن در کنار یار
و با هم سخن گفتن
|
ترجمه دکتر الهی قمشه ای |
|
*غیر مرا دوست مدار یعنی آنکه با من نیست را دوست مدار و اشاره به وحدت وجود در سخن محیی الدین است |
** مصداق این شعر از سعدی (دوست نزدیکتر از من به من است) |
*** مصداق این شعر از حافظ (تو خود حجاب خودی ، حافظ از میان برخیز) |