دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد |
|
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد |
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران |
|
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد |
ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس |
|
یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد * |
تو را بر در نشاند او به طرّاری که میآید |
|
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد ** |
به هر دیگی که میجوشد میاور کاسه و منشین |
|
که هر دیگی که میجوشد درون چیزی دگر دارد |
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد |
|
نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد |
بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان |
|
میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد |
بنه سر گر نمیگنجی که اندر چشمه سوزن |
|
اگر رشته نمیگنجد از آن باشد که سر دارد |
چراغست این دل بیدار به زیر دامنش میدار |
|
از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد |
چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمهای گشتی |
|
حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد |
چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی |
|
که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد |
|
*
به حقیقت نمی توان از این شعر بیتی را برگزید و نمی توان هیچ توضیح شایسته ای داد تنها تاکیدی دیگر از خود این بزرگان به این سخن اضافه می کنم.
صحبت بر سر این است که هر کسی شاید دلبری کند ولی هر کسی دلدار نیست و به استناد سخن دیگری از مولانا که می فرماید
چون بَسی ابلیس آدمروی هست، پس به هر دستی نشاید داد دست
و همچنین در جای دیگری می فرماید از هزاران اندکی زین صوفیند
و سعدی هم می گوید از هزاران در یکی گیرد سماع
این یعنی از هزاران مدعی اهل دل و دلداری و خوبی شمار اندکی به حقیقت و در عمل راست می گویند و بسیاری تنها مدعی هستند چراکه ثبت نام در بین خوبان هم خود اعتباری است اما
به سخن هر مدعی، بی تفکر و بی دلیل اعتماد نباید کرد که در این راه رهزن بسیار است و بسیاری خود را اهل دل و دلدار و دوست معرفی می کنند ولی در عمل به اصطلاح رهرو نیستن
باز به قول مولانا کریمان جان فدای دوست کردند
یعنی نشان اوج دوستی از خودگذشتگی و پرهیز از هرگونه خودخواهی است. در حقیقت ترازو و ملاک اهل دل و دوست را در این شعر مولانا معرفی می کند و آن خیرخواهی و خوب اندیشی برای دوستان و دیگران است
** اصطلاح اینکه کسی را سرکار گذاشتن و "دو در" کردن احتمالا از اینجا می آید که نا اهلان انسان را به در خانه ای می برند که دو در ورود و خروج دارد و به ما می گویند منتظر باش که من برگردم و ما
عمری بر در خانه خالی می نشینیم غافل از اینکه نا اهل از در دیگر خانه رفته. دقیقا علت تاکید عرفای بزرگ بر شناخت و معرفت همین است که هر کسی نتواند از ما سواستفاده کند و عمر گران بها را که باید
صرف کمال گردد را کاملا هدر دهد.
اما این فقط هشدار برای تشخیص اهل دل و دلدار نیست بلکه توصیه به این است که وقتی اهل دل گهری به این نایابی و کمیابی هستند نباید فقط به پیدا کردنشان رضایت داد بلکه باید با آنان همنشین و هم صحبت شد
تا از وجود آنان بهره ای نیز به ما رسد و عجیب اینکه عده ای با هزینه سنگین بر سر مزار اهل معرفت می روند ولی حتی یک بار به پای سخن آنها در بیان زنده و جاویدشان در کتابشان نمی نشینند!
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن، رخم را بوسه ده کاکنون همانیم (مولانا)
قبر و مزار مولانا از او خالیست و او در بیانش زنده و اثر گذار است و در گور او تن او دفن است که مولانا خود تن را گور و قفس روح می داند
مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک، چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم (مولانا)
چه حیف اگر صورت حقیقی مولانا و حافظ و سعدی را در سخن جاویدشان نبینیم و نبوسیم و از دنیا برویم چه حیف اگر روی خدا را در بین کلمات وحی نبینیم چه حیف اگر آن چشم را نیابیم آن چشمی که نظر دارد
آنان که خاک را به نظر کیمیاکنند، آیا بوَد که گوشه چشمی به ما کنند (حافظ)
و افسوس که نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد
|