ساقیا بده جامی زان شراب روحانی |
|
تا دمی بیاسایم زین حجاب جسمانی * |
بهر امتحان ای دوست گر طلب کنی جان را |
|
آنچنان برافشانم کز طلب خجل مانی |
بیوفا نگار من میکند به کار من |
|
خندههای زیر لب، عشوههای پنهانی |
دین و دل به یک دیدن باختیم و خرسندیم |
|
در قمار عشق ای دل کی بود پشیمانی |
ما ز دوست غیر از دوست مقصدی نمیخواهیم |
|
حور و جنت ای زاهد بر تو باد ارزانی |
سجده بر بتی دارم، راه مسجدم منما |
|
کافر ره عشقم، من کجا مسلمانی!؟ |
زلف و کاکل او را چون به یاد میآرم |
|
مینهم پریشانی بر سر پریشانی |
زاهدی به میخانه سرخرو زِ مِی دیدم |
|
گفتمش مبارک باد بر تو این مسلمانی |
ما و زاهد شهر یم هر دو داغدار اما |
|
داغ ما بود بر دل داغ او به پیشانی |
خانهی دل ما را از کرم عمارت کن |
|
پیش از آن که این خانه رو نهد به ویرانی |
ما سیه گلیمان را جز بلا نمیشاید |
|
بر دل «بهائی» نه هر بلا که بتوانی |
|
*
این شعر از شیخ بهایی نه فقط از این جهت که او خود شیخ و مسلمان حقیقی و استاد ملاصدرا (فیلسوف بزرگ اسلام) بوده اهمیت دارد بلکه این شعر چکیده ای از معارف است و تنها اهل معرفت قدر اینچنین گوهرهای گران قدری را می دانند که زبان از گفتنش قاصر است
شیخ بهایی چون میدانسته ظاهرپرستان فقط به صورت واژه شراب نگاه می کنند و کاری ندارند که در قرآن هم از شراب گفته شده، از شراب روحانی نام می برد تا توضیح دهد این شراب، آب انگور نیست و آن است که در قرآن آمده، البته برخلاف اکثر عرفا که کمتر توضیح برای منظور خود می دهند چون میدانند اهل معرفت خواهند دانست ولی غیر اهل معرفت هم فرقی ندارد که توضیح دهی یا نه آنها به هواهای نفسانی خود عمل می کنند
شراب معرفت و این مِی ناب خواصی دارد از بویش تا نوشش، به قول شیخ محمود شبستری که او نیز شیخی والامقام است،
یکی از بوی دُردَش ناقل آمد، یکی از نیم جرعه عاقل آمد
یکی از جرعهای گردیده صادق، یکی از یک صراحی گشته عاشق...
که در ادامه به حضرت محمد (ص) اشاره می کند که او
یکی دیگر فرو برده به یک بار، می و میخانه و ساقی و میخوار
کشیده جمله و مانده دهن باز، زَهی دریا دل رند سرافراز
که به گفته ای از پیامبر برمیگردد که فرمود خدایا من تو را به حق معرفتت نشناختم که شیخ محمد میگوید او که غرق و مست معانی بود و همه ی شرابهای روحانی را نوش کرده بود همچنان طالب معرفت بود و دهن باز طلب آگاهی می نمود
اما مهمترین خاصیت شراب نور و معرفت این است که ما را آگاه می کند که ما این تن خاکی و فقط محدود به این دنیای فانی نیستیم و به این وسیله ما را از بازی دنیای فانی خارج می کند چراکه همه خطاهای ما در اثر ناآگاهی است که فکر میکنیم اگر در خوبی صبر و استقامت کنیم در بازی دنیا عقب می افتیم و به همین جهت
فریب شیطان نفس را میخوریم که ما را به دروغ وعده می دهد عالم همین دنیاست مراقب باش در این بازی نبازی و ما را وادار می کند برای نجات خود به هرخطایی تن دهیم چراکه ما را در حد تن فانی پایین آورده، که این شراب روحانی با نور آگاهی تاثیر بد حجاب جسمانی را در زندگی ما از بین می بَرد و روح ما را از این بازی خنده دار بُرد و باخت خارج می کند و به عالمی امن می بَرد که پر است از
آرامش و آسایش جایی که دیگر اضطراب و استرس دنیا از بین می رود زیرا دگر برد و باختی نیست و همه برنده و برابرند همه از هم هستند و با هم دوست چراکه همه اعضای یک پیکرند و این نیاز جامعه امروز است و حافظ هم همین موضوع را به شکل زیر گفته
حجاب چهره جان میشود غبار تنم، خوشا دمی که از این چهره پرده درفکنم
همین یک بیت از این شعر آسمانی خود دریایی سخن دارد که نه می شود گفت و نه می شود نگفت! این شعر همانطور که گفته شد گلچینی از معارف است که قبلا به بخشهایی از آن اشاره شده مثل مسئله
بلا و آزمون الهی ، موضوع
جان فدا نمودن عرفا به یار و ارزش داغ دل که ارزش هر کس به میزان داغی است که به دل دارد به قول مولانا هر چیز که در جستن آنی، آنی، موضوع
باخت در قمار عاشقی که اینرا سایر بزرگان نیز گفته اند از "جامی" که میگوید قمار عاشقی با خویش می باخت تا مولانا که با اشاره به داستان حضرت آدم می گوید ما
مقامرزاده ایم یعنی ما قمارباز زاده ایم که پدر ما حضرت آدم اولین قمارباز بود که میوه عشق را از دست حوا خورد و بهشت را در قمار باخت و حافظ با توضیح بیشتر می فرماید
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت، ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم
البته این معانی نیاز به توضیح دارد که چه خوب باخت و مثل آدمیزاد چه خوب توبه کرد وگرنه خدا او را نمی بخشید که قبلا بیان شده
همچنین مسئله جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی که از زبان رهی معیری و سعدی به آن پرداخته شده و همینطور پرهیز از
ظاهرپرستی و ریا و زهد نمایی که اصلا از ارکان بیان تمام عرفاست که در قرآن در آیه 13 سوره حجرات میفرماید به يقين گرامى ترين شما نزد خدا با تقواترين (پرهیزگارترین) شماست و پرهیزگاری در دل و درون انسان است
و هرچه انسان در ظاهر بیشتر ادعای دینداری کند تنها مسئولیت دفاع از عقیده خود را بیشتر کرده چراکه با توجه به این گفته درست
اگر می خواهی چیزی را نابود کنی به آن خوب حمله نکن بلکه از آن بد دفاع کن
اگر دینداری بیشتر در ظاهر ادعای دین کند و بعد عملش خلاف آن باشد به دینی که مدعی آن است صدمه میزند و این از تقوا و پرهیزگاری بدور است ولی برعکس اگر ادعایی نداشته باشد ولی عمل خوبی از او دیده شود همه می خواهند بدانند مرام او چیست که خیرش به دیگران می رسد و نه شَرَش و ضمن اینکه خدا تنها به دل ما نگاه می کند و هیچ کس حق ندارد از روی ظاهر در مورد دل دیگران قضاوت کند، باشد که آن ساقی به دیده عدلش ما را قضاوت نکند که پیش آن حق همه باطل می شویم و در عوض نظری از سر مهربانی به ما کند که عشق از او سر زده در ما دمیده
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند ، آیا بُوَد که گوشه چشمی به ما کنند (حافظ)
|