فرهنگ (هنر ، شعر ، ادبیات و ...) همه برای ترویج زیبایی ، دانایی و خوبی هستند

زیبایی و دانایی هر دو خوب هستند و خوب بودن برای همه ممکن است. خوب و شاد باشید

صفحه اصلی >> Cultural Part - بخش فرهنگي >> شیخ محمود شبستری - صفحه 3
صفحه1234>>>


بود محبوس طفل شیرخواره


شیخ محمود شبستری - صفحه 3
بود محبوس طفل شیرخوارهبه نزد مادر اندر گاهواره
چو گشت او بالغ و مرد سفر شداگر مرد است همراه پدر شد
عناصر مر تو را چون ام سفلی استتو فرزند و پدر آبای علوی است
از آن گفته است عیسی گاه اسراکه آهنگ پدر دارم به بالا
تو هم جان پدر سوی پدر شوبدر رفتند همراهان بدر شو
اگر خواهی که گردی مرغ پروازجهان جیفه پیش کرکس انداز
به دونان ده مر این دنیای غدارکه جز سگ را نشاید داد مردار
نسب چبود تناسب را طلب کنبه حق رو آور و ترک نسب کن
به بحر نیستی هر کو فرو شد«فلا انساب » نقد وقت او شد
هر آن نسبت که پیدا شد ز شهوتندارد حاصلی جز کبر و نخوت
اگر شهوت نبودی در میانهنسب ها جمله می گشتی فسانه
چو شهوت در میانه کارگر شدیکی مادر شد آن دیگر پدر شد
نمی گویم که مادر یا پدر کیستکه با ایشان به عزت بایدت زیست
نهاده ناقصی را نام خواهرحسودی را لقب کرده برادر
عدوی خویش را فرزند خوانیز خود بیگانه خویشاوند خوانی
مرا باری بگو تا خال و عم کیستوز ایشان حاصلی جز درد و غم چیست
رفیقانی که با تو در طریق اندپی هزل ای برادر هم رفیق اند
به کوی جد اگر یک دم نشینیاز ایشان من چه گویم تا چه بینی
همه افسانه و افسون و بند استبه جان خواجه که این ها ریشخند است
به مردی وارهان خود را چو مردانولیکن حق کس ضایع مگردان
ز شرع ار یک دقیقه ماند مهملشوی در هر دو کون از دین معطل
حقوق شرع را زنهار مگذارولیکن خویشتن را هم نگهدار
زر و زن نیست الا مایه غمبه جا بگذار چون عیسی مریم
حنیفی شو ز هر قید و مذاهبدرآ در دیر دین مانند راهب
تو را تا در نظر اغیار و غیر استاگر در مسجدی آن عین دیر است
چو برخیزد ز پیشت کسوت غیرشود بهر تو مسجد صورت دیر
نمی دانم به هر حالی که هستیخلاف نفس کافر کن که رستی
بت و زنار و ترسایی و ناقوساشارت شد همه با ترک ناموس
اگر خواهی که گردی بنده خاصمهیا شو برای صدق و اخلاص
برو خود را ز راه خویش برگیربه هر لحظه درآ ایمان ز سر گیر
به باطن نفس ما چون هست کافرمشو راضی به دین اسلام ظاهر
ز نو هر لحظه ایمان تازه گردانمسلمان شو مسلمان شو مسلمان
بسا ایمان بود کز کفر زایدنه کفر است آن کز او ایمان فزاید
ریا و سمعه و ناموس بگذاربیفکن خرقه و بربند زنار
چو پیر ما شو اندر کفر فردیاگر مردی بده دل را به مردی
به ترسازاده ده دل را به یک بارمجرد شود ز هر اقرار و انکار
شیخ محمود شبستری (2015/01/17-01:00)



اندیشه پاک
اگر مرادِ تو، ای دوست، بی‌مرادیِ ماستمرادِ خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی، ور برانی از بر خویشخلاف رأی تو کردن خلاف مذهب ماست
میان عیب و هنر پیش دوستانِ کریمتفاوتی نکند، چون نظر به‌عینِ رضاست
عنایتی که تو را بود اگر مُبَدَّل شدخلل‌پذیر نباشد ارادتی که مراست
مرا به هرچه کنی، دل نخواهی آزردنکه هرچه دوست پسندد به‌جای دوست، رواست #
بلا و زحمتِ امروز بر دل درویشاز آن خوش است که امیدِ رحمتِ فرداست *
* عرفا از جمله سعدی همواره اشاره به عدم نومیدی از رحمت الهی دارند برای مثال
مپندار از آن در که هرگز نبست، که نومید گردد برآورده دست
ذات حضرت حق بخشنده است و طبق آیات قرآن او رحمت را بر خود واجب نموده
پروردگارتان رحمت را بر خود واجب کرده است (آیه 54 سوره انعام)
حافظ نیز بارها به این موضوع اشاره دارد از جمله
لطف خدا بیشتر از جرم ماست ، نکته سربسته چه دانی خموش
اشاره و تاکید این بزرگان به عنوان انسان شناس و حکیم بر عدم نومیدی از رحمت الهی برطبق آیات قرآن برای این است که اولین مرحله بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی همین یاس و نومیدی است
همگان باید مراقب حرف و عمل خود باشند تا مردم را در مسیر نومیدی که در خلاف جهت خداست قرار ندهند که این عمل گاه عواقب جبران ناپذیری برای فرد و جامعه دارد

# ابیات مرتبط با این شعر
672670مشاهده متن کاملسعدی شیرازی (2019/09/12-02:00)


179
زیبایی ، حقیقت ، خوبی
زیبایی ، حقیقت ، خوبی