نصیحتی کنمَت، بشنو و بهانه مگیر |
|
هرآنچه ناصحِ مشفق بگویدَت، بپذیر |
ز وصلِ روی جوانان تمتّعی بردار |
|
که در کمینگهِ عمر است مکرِ عالَمِ پیر |
نعیمِ هر دو جهان، پیشِ عاشقان، به جُوی! |
|
که این متاعِ قلیل است و آن عطای کثیر |
معاشری خوش و رودی بهساز میخواهم |
|
که دردِ خویش بگویم به نالهی بَم و زیر |
بر آن سرم که ننوشم می و گُنه نکنم |
|
اگر موافقِ تدبیرِ من شود تقدیر |
چو قسمتِ ازلی بی حضورِ ما کردند |
|
گر اندکی نه بهوفقِ رضاست، خُرده مگیر * |
چو لاله در قدحَم ریز، ساقیا، می و مشک |
|
که نقشِ خالِ نگارم نمیرود ز ضمیر |
بیار ساغرِ دُرّ خوشاب، ای ساقی! |
|
حسود گو کَرَمِ آصفی ببین و بمیر! |
بهعزمِ توبه نهادم قدح ز کف صد بار |
|
ولی کرشمهی ساقی نمیکند تقصیر |
میِ دوساله و محبوبِ چاردهساله |
|
همین بس است مرا صحبتِ صغیر و کبیر |
دلِ رمیدهی ما را که پیش میگیرد |
|
خبر دهید به مجنونِ خسته از زنجیر |
حدیثِ توبه در این بزمگه مگو، حافظ |
|
که ساقیانِ کمانابرویت زنند به تیر |
|
* مشاهده مطلب مربط با موضوع سرنوشت
|