فرهنگ (هنر ، شعر ، ادبیات و ...) همه برای ترویج زیبایی ، دانایی و خوبی هستند

زیبایی و دانایی هر دو خوب هستند و خوب بودن برای همه ممکن است. خوب و شاد باشید

صفحه اصلی >> Cultural Part - بخش فرهنگي

آنک بی‌باده کند جان مرا مست کجاست


مولانا
آنک بی‌باده کند جان مرا مست کجاست و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست
و آنک سوگند خورم جز به سر او نخورم و آنک سوگند من و توبه‌ام اشکست کجاست
و آنک جان‌ها به سحر نعره زنانند از او و آنک ما را غمش از جای ببرده‌ست کجاست
جان جان‌ست وگر جای ندارد چه عجب این که جا می‌طلبد در تن ما هست کجاست
غمزه چشم بهانه‌ست و زان سو هوسی‌ست و آنک او در پس غمزه‌ست دل خست کجاست
پرده روشن دل بست و خیالات نمود و آنک در پرده چنین پرده دل بست کجاست
عقل تا مست نشد چون و چرا پست نشد و آنک او مست شد از چون و چرا رست کجاست *
* آشکار است که سخن از کدام محبوب است که نه تنها جان جان است بلکه
عین جان است و جان ازوست، آنکه نامش نهند حضرت دوست (قلم)
اما در پایان این شعر تاکید دیگری است بر تفاوت تصمیم عقل خام و عقل پخته، راه رسیدن از عقل خام به عقل پخته سوختن در تنور عشق است
بجای سوختن عاشق می توان به عبارت دیگر مست شدن از شراب عشق را نیز بیان کرد که تا عقل مست عشق نگردد مدام حساب سود و زیان و چون و چرا می کند
که البته برای انجام امور دنیا کار بسیار صحیح و پسندیده ای است ولی عشق فراتر از امور دنیا و حتی فراتر از زمان و مکان عمل می کند و به همین دلیل است که هرچه نشان عشق در آن هست در عالم جاودانه است به قول حافظ
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر، یادگاری که در این گنبد دَوّار بماند
حافظ همین شراب مست کننده عشق که عقل عاشق را به مرتبه ای بالاتر می برد اینگونه بیان می کند
کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود ، که علم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شد
عشق حتی فراتر از علم عمل می کند اگر حقیقتا عشق باشد و نه هوسی زودگذر آنگاه عقل را از کارکرد سابق خود خارج می کند و عاشق با صبر و تحمل سختی های راه حتما به حقیقت عشق و حکمت و پختگی دست خواهد یافت
مولانا (2017/12/22-04:00)


اندیشه پاک
اگر مرادِ تو، ای دوست، بی‌مرادیِ ماستمرادِ خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی، ور برانی از بر خویشخلاف رأی تو کردن خلاف مذهب ماست
میان عیب و هنر پیش دوستانِ کریمتفاوتی نکند، چون نظر به‌عینِ رضاست
عنایتی که تو را بود اگر مُبَدَّل شدخلل‌پذیر نباشد ارادتی که مراست
مرا به هرچه کنی، دل نخواهی آزردنکه هرچه دوست پسندد به‌جای دوست، رواست #
بلا و زحمتِ امروز بر دل درویشاز آن خوش است که امیدِ رحمتِ فرداست *
* عرفا از جمله سعدی همواره اشاره به عدم نومیدی از رحمت الهی دارند برای مثال
مپندار از آن در که هرگز نبست، که نومید گردد برآورده دست
ذات حضرت حق بخشنده است و طبق آیات قرآن او رحمت را بر خود واجب نموده
پروردگارتان رحمت را بر خود واجب کرده است (آیه 54 سوره انعام)
حافظ نیز بارها به این موضوع اشاره دارد از جمله
لطف خدا بیشتر از جرم ماست ، نکته سربسته چه دانی خموش
اشاره و تاکید این بزرگان به عنوان انسان شناس و حکیم بر عدم نومیدی از رحمت الهی برطبق آیات قرآن برای این است که اولین مرحله بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی همین یاس و نومیدی است
همگان باید مراقب حرف و عمل خود باشند تا مردم را در مسیر نومیدی که در خلاف جهت خداست قرار ندهند که این عمل گاه عواقب جبران ناپذیری برای فرد و جامعه دارد

# ابیات مرتبط با این شعر
672670مشاهده متن کاملسعدی شیرازی (2019/09/12-02:00)


زیبایی ، حقیقت ، خوبی
زیبایی ، حقیقت ، خوبی