فرهنگ (هنر ، شعر ، ادبیات و ...) همه برای ترویج زیبایی ، دانایی و خوبی هستند
زیبایی و دانایی هر دو خوب هستند و خوب بودن برای همه ممکن است. خوب و شاد باشید
صفحه اصلی
>> Cultural Part - بخش فرهنگي
درباره بخش فرهنگی
بخش فرهنگی
قرآن
حافظ شیرازی
مولانا
سعدی شیرازی
گلچین
نظامی
عطار
عمر خیام
شیخ بهایی
ابوسعید ابوالخیر
بابا طاهر
هاتف اصفهانی
سنایی
شیخ محمود شبستری
فردوسی
رودکی
قلم
امیر خسرو دهلوی
فروغی بسطامی
شمس تبریزی
سید محمد حسین طباطبایی
مجذوب تبریزی
رهی معیری
خواجه عبدالله انصارى
محیی الدین ابن عربی
جامی
ناصرخسرو
صغیر اصفهانی
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
حافظ شیرازی
دوش
وقت سحر
از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب
آب حیاتم
دادند
بیخود
از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده
از جام تجلی صفاتم دادند
چه
مبارک سحری
بود و چه فرخنده شبی
آن
شب قدر
که این تازه براتم دادند
بعد از این روی من و آینه وصف جمال
که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من
مژده
این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
همت
حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند
این شعر، فقط یک شعر و سخن از حافظ نیست، بلکه به مهمترین اتفاق زندگیش اشاره دارد و در رابطه با
شبی
صحبت میکند که تقریبا در زندگی همه بزرگان جهان رخ داده
نمیدانم چه محفل بود
،
شب جایی که من بودم
،
به هرسو رقص بسمل بود
،
شب جایی که من بودم
(دهلوی)
شبی که عارفان حقیقی
بیخود و نی
شدند و با
شراب معرفت و آب حیات
از ایشان پذیرایی شده ، شبی که
شب قدر
زندگی بزرگان است
شبی که بنیان گذار
ارکان شعر حافظ
و دلیل این همه
مژده و امید در سخن اوست
که او را واداشت تا چنین
همت
کند که بگوید "
بر سَرِ آنم که گر ز دست برآید، دست به کاری زنم که غصه سر آید
" تا برساند او را بجایی که خوشبختانه بتواند به ما خبر دهد "
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
"
این شب قدر اگر در زندگی هر کسی به
حقیقت
رخ دهد، بیشتر از تمام عمر آدم ارزش دارد، به قول قرآن
شب قدر بهتر از هزار ماه است
، حتی در معنی ماه و سال ظاهری، هزار ماه تقریبا 83 سال میشود که از عمر مفید بسیاری از ما بیشتر است و ای کاش که هر انسانی حداقل یکبار در زندگیش شب قدر را به
حقیقت
دریابد و زنده شود نه اینکه فقط شب بیداری تحمل کند
باشد که ما هم شب قدر را دریابیم، به حقیقت زنده گردیم و تا ابد نخوابیم
(قلم)
خوشبختانه و متاسفانه
اسرار شب قدر بر همه غیر اهل دل و معرفت پنهان است،
خوشبختانه
برای اینکه راز بین عاشقان و معشوق بهتر است بر نامحرمان و غیر مشخص نشود که همه مدعی اند و سودجو و ... و غیرت عاشقان حقیقی او (به قول مولوی:
ما را به تو سِریست که کس محرم آن نیست
) و حکمت او مانع از آشکار شدن آن حقایق می شود ولی هرکه اهل دل باشد آن اسرار را هم شنیده، هم چشیده و هم دیده
گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی، از جنبش او جنبش این پرده نبینی
(مولانا)
و
متاسفانه
برای اینکه ما آگاه نمیشویم چه زمانی در بازی دنیا مشغول هدر دادن عمر هستیم و در این بین خود را از چه جواهری محروم ساخته ایم که اگر هزاربار تمام عالم را و هزار سال عمر به ما دهند برابر با یک تار موی آن یار نمی شود که در شب قدر یاران به دیدارش میرسند
اما از جمله علل دیگر پنهان ماندن آن اسرار این است که به زبان
دل و عقل پخته
است نه به زبان عقل خام سودجو، و بهای یادگیری زبان دل بسیار است و به درهم و دینار بازار نیست و تقلبی هم در کار نیست و آزمون آن هم اغلب کمتر از چوبه دار نیست اما باز به قول حافظ
گر چه
وصالش
نه به
کوشش
دهند ،
هر قدر
ای
دل
که توانی بکوش
چون خوشبختانه هیچ کسی لایق او نیست و هرکه به او و راز او آگاه شده به رحم و لطف و مهربانی خودش بوده نه به سزاواری و شایستگی فرد، برای همین باز حافظ به سابقه مهربانی او با ما مدام توجه را جلب میکند
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل ، تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
سخن در این باره تا
ابد
ادامه دار است زیرا ترجمه یک
کلمه
به زبان دل در بینهایت سخن جا نمیگیرد برای همین مولانا بعد از نشان دادن راه رسیدن سخن کوتاه میکند و می فرماید
در نیابد حال پخته هیچ خام، پس سخن کوتاه باید والسلام
زیرا هرکه طالب او باشد راه رسیدن به او را با
صیقلی کردن
در دلش خواهد یافت با فراهم آوردن مقدمات دیدار دوست و پخته شدن در راه عشق او و آنکه طالب او نیست پس بوی دوست و یار را ندارد و
با دوست
نیست و نباید عمر گران را بیشتر از حد وظیفه برای او صرف نمود زیرا
اوقات خوش آن بود که
با دوست
به سر رفت، باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
حضرت محمد (ص)
از معدود انسانهایی بودند که حاضر بودند بیش از حد وظیفه و حتی به قیمت جان خود دیگران را به سوی حضرت دوست هدایت کنند زیرا که همه را چون جان خویش دوست داشتند البته حافظ هم در مکتب او طی طریق نموده و چنین آموخته که
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم ، که در طریقت ما کافریست رنجیدن
حافظ شیرازی
(2013/08/01-03:00-E:2018/05/27)
اندیشه پاک
اگر مرادِ تو، ای دوست، بیمرادیِ ماست
مرادِ خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی، ور برانی از بر خویش
خلاف رأی تو کردن خلاف مذهب ماست
میان عیب و هنر پیش دوستانِ کریم
تفاوتی نکند، چون نظر بهعینِ رضاست
عنایتی که تو را بود اگر مُبَدَّل شد
خللپذیر نباشد ارادتی که مراست
مرا به هرچه کنی، دل نخواهی آزردن
که هرچه دوست پسندد بهجای دوست، رواست #
بلا و زحمتِ امروز بر دل درویش
از آن خوش است که امیدِ رحمتِ فرداست
*
* عرفا از جمله سعدی همواره اشاره به عدم نومیدی از رحمت الهی دارند برای مثال
مپندار از آن در که هرگز نبست، که نومید گردد برآورده دست
ذات حضرت حق بخشنده است و طبق آیات قرآن او رحمت را بر خود واجب نموده
پروردگارتان رحمت را بر خود واجب کرده است
(آیه 54 سوره انعام)
حافظ نیز بارها به این موضوع اشاره دارد از جمله
لطف خدا بیشتر از جرم ماست ، نکته سربسته چه دانی خموش
اشاره و تاکید این بزرگان به عنوان انسان شناس و حکیم بر عدم نومیدی از رحمت الهی برطبق آیات قرآن برای این است که اولین مرحله بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی همین یاس و نومیدی است
همگان باید مراقب حرف و عمل خود باشند تا مردم را در مسیر نومیدی که در خلاف جهت خداست قرار ندهند که این عمل گاه عواقب جبران ناپذیری برای فرد و جامعه دارد
#
ابیات مرتبط با این شعر
672
670
670
مشاهده متن کامل
سعدی شیرازی (2019/09/12-02:00)