فرهنگ (هنر ، شعر ، ادبیات و ...) همه برای ترویج زیبایی ، دانایی و خوبی هستند
زیبایی و دانایی هر دو خوب هستند و خوب بودن برای همه ممکن است. خوب و شاد باشید
صفحه اصلی
>> Cultural Part - بخش فرهنگي
درباره بخش فرهنگی
بخش فرهنگی
قرآن
حافظ شیرازی
مولانا
سعدی شیرازی
گلچین
نظامی
عطار
عمر خیام
شیخ بهایی
ابوسعید ابوالخیر
بابا طاهر
هاتف اصفهانی
سنایی
شیخ محمود شبستری
فردوسی
رودکی
قلم
امیر خسرو دهلوی
فروغی بسطامی
شمس تبریزی
سید محمد حسین طباطبایی
مجذوب تبریزی
رهی معیری
خواجه عبدالله انصارى
محیی الدین ابن عربی
جامی
ناصرخسرو
صغیر اصفهانی
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
حافظ شیرازی
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وآن چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کُوْن و مکان بیرون است
طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکرد
مشکل خویش برِ پیرِ مُغان بردم دوش
کو به تاییدِ نظر حلّ معما میکرد
دیدمش خرم و خندان، قدحِ باده به دست
واندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
گفتم: «این جام جهانبین به تو کِی داد حکیم؟»
گفت: «آن روز که این گنبد مینا میکرد»
بیدلی، در همه احوال، خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور «خدایا» میکرد
این همه شعبده خویش که میکرد اینجا
سامری
پیش
عصا
و
ید بیضا
میکرد
گفت: «آن یار، کز او گشت سر دار بلند،
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد»
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
گفتمش «سلسلهٔ زلف بتان از پی چیست؟»
گفت: «حافظ گلهای از دل شیدا میکرد!»
سـال ها دل طـلـب جـام جـم از مـا می کـرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
گوهری کـز صـدف کون و مکـان بـیرون اسـت
طـلـب از گـمـشـدگـان لـب دریا مـی کـرد
مـشـکـل خـویـش بـر پـیـر مـغـان بـردم دوش
کـو بـه تـاییـد نـظـر حـل مـعـمـا مـی کـرد
دیدمش خـرم و خـندان قـدح بـاده بـه دسـت
و اندر آن آینه صـد گـونه تـماشـا می کـرد
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم
گـفـت آن روز کـه این گـنبـد مینا می کـرد
بــی دلــی در هـمـه احــوال خــدا بــا او بــود
او نـمـی دیـدش و از دور خـدایا مـی کـرد
این همه شعبـده خویش که می کرد این جـا
سـامری پـیش عـصـا و ید بـیضـا می کـرد
گـفــت آن یـار کـز او گـشــت ســر دار بــلـنـد
جـرمش این بـود که اسرار هویدا می کرد
فــیـض روح الــقــدس ار بــاز مــدد فــرمــایــد
دیگران هم بـکنند آن چه مسیحا می کرد
گفتـمش سلسله زلف بـتـان از پـی چـیست
گفـت حـافظ گله ای از دل شـیدا می کرد
حافظ شیرازی
(2013/07/15-03:00)
اندیشه پاک
اگر مرادِ تو، ای دوست، بیمرادیِ ماست
مرادِ خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی، ور برانی از بر خویش
خلاف رأی تو کردن خلاف مذهب ماست
میان عیب و هنر پیش دوستانِ کریم
تفاوتی نکند، چون نظر بهعینِ رضاست
عنایتی که تو را بود اگر مُبَدَّل شد
خللپذیر نباشد ارادتی که مراست
مرا به هرچه کنی، دل نخواهی آزردن
که هرچه دوست پسندد بهجای دوست، رواست #
بلا و زحمتِ امروز بر دل درویش
از آن خوش است که امیدِ رحمتِ فرداست
*
* عرفا از جمله سعدی همواره اشاره به عدم نومیدی از رحمت الهی دارند برای مثال
مپندار از آن در که هرگز نبست، که نومید گردد برآورده دست
ذات حضرت حق بخشنده است و طبق آیات قرآن او رحمت را بر خود واجب نموده
پروردگارتان رحمت را بر خود واجب کرده است
(آیه 54 سوره انعام)
حافظ نیز بارها به این موضوع اشاره دارد از جمله
لطف خدا بیشتر از جرم ماست ، نکته سربسته چه دانی خموش
اشاره و تاکید این بزرگان به عنوان انسان شناس و حکیم بر عدم نومیدی از رحمت الهی برطبق آیات قرآن برای این است که اولین مرحله بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی همین یاس و نومیدی است
همگان باید مراقب حرف و عمل خود باشند تا مردم را در مسیر نومیدی که در خلاف جهت خداست قرار ندهند که این عمل گاه عواقب جبران ناپذیری برای فرد و جامعه دارد
#
ابیات مرتبط با این شعر
672
670
670
مشاهده متن کامل
سعدی شیرازی (2019/09/12-02:00)