فرهنگ (هنر ، شعر ، ادبیات و ...) همه برای ترویج زیبایی ، دانایی و خوبی هستند

زیبایی و دانایی هر دو خوب هستند و خوب بودن برای همه ممکن است. خوب و شاد باشید

صفحه اصلی >> Cultural Part - بخش فرهنگي

گفت ای ناصح خمش کن چند چند


مولانا
گفت ای ناصح خمش کن چند چند پند کم ده زانک بس سختست بند
سخت تر شد بند من از پند تو عشق را نشناخت دانشمند تو
آن طرف که عشق می افزود درد بوحنیفه و شافعی درسی نکرد
تو مکن تهدید از کشتن که من تشنه زارم به خون خویشتن
عاشقان را هر زمانی مردنیست مردن عشاق خود یک نوع نیست
او دو صد جان دارد از جان هدی وآن دوصد را می کند هر دم فدی
هر یکی جان را ستاند ده بها از نبی خوان عشرة امثالها
گر بریزد خون من آن دوست رو پای کوبان جان برافشانم برو
آزمودم مرگ من در زندگیست چون رهم زین زندگی پایندگیست
اقتلونی اقتلونی یا ثقات ان فی قتلی حیاتا فی حیات
یا منیر الخد یا روح البقا اجتذب روحی وجد لی باللقا
لی حبیب حبه یشوی الحشا لو یشا یمشی علی عینی مشی
پارسی گو گرچه تازی خوشترست عشق را خود صد زبان دیگرست
بوی آن دلبر چو پران می شود آن زبانها جمله حیران می شود
بس کنم دلبر در آمد در خطاب گوش شو والله اعلم بالصواب
چونک عاشق توبه کرد اکنون بترس کو چو عیاران کند بر دار درس
گرچه این عاشق بخارا می رود نه به درس و نه به استا می رود
عاشقان را شد مدرس حسن دوست دفتر و درس و سبقشان روی اوست
خامشند و نعره تکرارشان می رود تا عرش و تخت یارشان
درسشان آشوب و چرخ و زلزله نه زیاداتست و باب سلسله
سلسله این قوم جعد مشکبار مسئله دورست لیکن دور یار
مسئله کیس ار بپرسد کس ترا گو نگنجد گنج حق در کیسه ها
گر دم خلع و مبارا می رود بد مبین ذکر بخارا می رود
ذکر هر چیزی دهد خاصیتی زانک دارد هرصفت ماهیتی
آن بخاری غصه دانش نداشت چشم بر خورشید بینش می گماشت
هرکه درخلوت ببینش یافت راه او ز دانشها نجوید دستگاه
با جمال جان چوشد هم کاسه ای باشدش ز اخبار و دانش تاسه ای
دید بردانش بود غالب فرا زان همی دنیا بچربد عامه را
زانک دنیا را همی بینند عین وآن جهانی را همی دانند دین
مولانا (2017/01/17-02:00)


اندیشه پاک
اگر مرادِ تو، ای دوست، بی‌مرادیِ ماستمرادِ خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی، ور برانی از بر خویشخلاف رأی تو کردن خلاف مذهب ماست
میان عیب و هنر پیش دوستانِ کریمتفاوتی نکند، چون نظر به‌عینِ رضاست
عنایتی که تو را بود اگر مُبَدَّل شدخلل‌پذیر نباشد ارادتی که مراست
مرا به هرچه کنی، دل نخواهی آزردنکه هرچه دوست پسندد به‌جای دوست، رواست #
بلا و زحمتِ امروز بر دل درویشاز آن خوش است که امیدِ رحمتِ فرداست *
* عرفا از جمله سعدی همواره اشاره به عدم نومیدی از رحمت الهی دارند برای مثال
مپندار از آن در که هرگز نبست، که نومید گردد برآورده دست
ذات حضرت حق بخشنده است و طبق آیات قرآن او رحمت را بر خود واجب نموده
پروردگارتان رحمت را بر خود واجب کرده است (آیه 54 سوره انعام)
حافظ نیز بارها به این موضوع اشاره دارد از جمله
لطف خدا بیشتر از جرم ماست ، نکته سربسته چه دانی خموش
اشاره و تاکید این بزرگان به عنوان انسان شناس و حکیم بر عدم نومیدی از رحمت الهی برطبق آیات قرآن برای این است که اولین مرحله بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی همین یاس و نومیدی است
همگان باید مراقب حرف و عمل خود باشند تا مردم را در مسیر نومیدی که در خلاف جهت خداست قرار ندهند که این عمل گاه عواقب جبران ناپذیری برای فرد و جامعه دارد

# ابیات مرتبط با این شعر
672670مشاهده متن کاملسعدی شیرازی (2019/09/12-02:00)


زیبایی ، حقیقت ، خوبی
زیبایی ، حقیقت ، خوبی