شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی |
|
غنیمتست چنین شب که دوستان بینی |
به شرط آن که منت بنده وار در خدمت |
|
بایستم تو خداوندوار بنشینی |
میان ما و شما عهد در ازل رفتهست |
|
هزار سال برآید همان نخستینی ** |
چو صبرم از تو میسر نمیشود چه کنم |
|
به خشم رفتم و بازآمدم به مسکینی |
به حکم آن که مرا هیچ دوست چون تو به دست |
|
نیاید و تو به از من هزار بگزینی |
مرا شکیب نمیباشد ای مسلمانان |
|
ز روی خوب لکم دینکم ولی دینی * |
|
*
تمام شاعران و عارفان بزرگ فرهنگ ما با مفاهیم قرآنی آشنایی داشته اند که در سخن خود یا عین عبارت قرآنی را آورده اند و یا مفهوم آنرا که در اینجا سعدی با اشاره به
آیه 6 سوره کافرون
که می فرماید "دين شما براى خودتان ، و دين من هم براى خودم"
همزمان چند مطلب را بیان می کند اول مثل حافظ که می گوید
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
بیان می کند که به قول معروف موسی به دین خود و عیسی به دین خود و مجددا این آیه طلایی و کلیدی قرآن یعنی آیت الکرسی را یاداوری می کند که در دین اجباری نیست
(آیات 255 تا 257 سوره بقره)
برخی غافل از اهمیت این آیه هستند که موجب گسترش اسلام شد و نمی دانند که اگر برعکس این آیه عمل کنند برای دین تبلیغ منفی انجام داده اند
** دیگر اینکه سعدی با اشاره به عهد الست و روز ازل که تمامی عارفان به آن پرداخته اند نکته بسیار مهمی را تذکر می دهد
آیه 172 سوره اعراف خداوند فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم؟ همه گفتند: بلي
سعدی به اصل ماجرا اشاره دارد ما چگونه تشخیص دادیم که او خدای ماست و آیا او با کلام پرسید و ما با کلام پاسخ دادیم؟!
عارفان بزرگ به این اشاره دارند که چون خداوند نهایت تمام خوبی ها و زیبایی ها و عظمت ها و ... است
اگر ما او را ببینیم از آنجا که بی مانند و مثال است او نیاز به معرفی ندارد بلکه ما بلافاصله تشخیص می دهیم که او خدای ماست
و ما به محض مشاهده آن همه عظمت و جلال و جبروت بی اختیار خاضعانه به سجود خواهیم افتاد و تاب تحمل ایستادن در برابر آن همه شکوه را نخواهیم داشت و این در عمل معنی همان آیه و اتفاق است
و ما همه با او عهد و پیمان بستیم که ما آدم باشیم و جز او را به خدایی نگیریم. و برای همین مسلمانان در نماز روزی 10 مرتبه می گویند تو خدای مایی و ما تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم
حال آنکه در اثر فراموشی عهد الست نه تنها خدایان مختلفی مثل سود و ثروت و قدرت و شغل و مقام و موقعیت و ... را می پرستیم بلکه غیر از خدا از دیو دروغ و دسیسه و ... یاری می جوییم و وای بر ما که این کارها را در حضور خدا انجام می دهیم
و سعدی از تمام آن صفات متعالی خداوند که ما در ازل دیدیم آنچه بیشتر در این جهان به چشم می خورد را زیبایی و خوبی دانسته و برای همین نمی گوید روی زیبا و می گوید روی خوب
چرا که اگر کسی زیبا باشد ولی خوب نباشد در اصل زیبا نیست و به محض آشکار شدن زشتی درون تاثیر زیبایی ظاهر در نظر ما از بین می رود
و اینجا سعدی خداپرستی و دین را همان زیباپرستی و در اصل خوبی پرستی تعریف می کند که می گوید من پیرو روی خوبم
و عجب اینکه عده ای خام نظربازی رندان و عارفان جهان را با چشم چرانی برخی عوام یکی می کنند که حتی خود سعدی از این موضوع ناراحت بوده که سخن او قابل درک برای همگان نیست و می گوید
توان گفتن این با حقایق شناس ، ولی خرده گیرند اهل قیاس
|