فرهنگ (هنر ، شعر ، ادبیات و ...) همه برای ترویج زیبایی ، دانایی و خوبی هستند
زیبایی و دانایی هر دو خوب هستند و خوب بودن برای همه ممکن است. خوب و شاد باشید
صفحه اصلی
>>
Cultural Part - بخش فرهنگي
>>
حافظ شیرازی
- صفحه 118
درباره بخش فرهنگی
بخش فرهنگی
قرآن
حافظ شیرازی
مولانا
سعدی شیرازی
گلچین
نظامی
عطار
عمر خیام
شیخ بهایی
ابوسعید ابوالخیر
بابا طاهر
هاتف اصفهانی
سنایی
شیخ محمود شبستری
فردوسی
رودکی
قلم
امیر خسرو دهلوی
فروغی بسطامی
شمس تبریزی
سید محمد حسین طباطبایی
مجذوب تبریزی
رهی معیری
خواجه عبدالله انصارى
محیی الدین ابن عربی
جامی
ناصرخسرو
صغیر اصفهانی
صفحه
<<
<
103
104
105
106
107
108
109
110
111
>
>>
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
حافظ شیرازی - صفحه 108
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه
عاشقکش
عیّار کجاست *
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست **
هر که آمد بجهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگوئید که هشیار کجاست ***
آنکسست اهل بشارت که اشارت داند
نکتها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کارست
ما کجائیم و ملامتگر بیکار کجاست #
بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسلهٔ مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و می جمله مهیّاست ولی
عیش بی یار مهیّا نشود یار کجاست ##
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست ###
* از آن نکته ها که حافظ میفرماید بسیار است و بدنبال محرم اسرار میگردد تا بازگو کند یکیش همین
عاشق کشی
آن یگانه یار عالم است که مولانا هم میفرماید آن یار عاشق را
بِکُشَد، کَسَش نگوید: تدبیر خونبها کن
. این رمزی از عشق است که غیر عاشق نمیفهمد، یعنی اگر معشوق از عاشق چیزی طلب کند و عاشق حتی بپرسد "چرا؟" متاسفانه در عشق کوتاهی کرده
البته این چیزی نیست که مدعیان عشق امروزی درک کنند چون آنها توهمی از عشق دارند و آنرا یک معامله که باید سودآور باشد تصور میکنند درحالی که این عشق نیست این تجارت و شراکت است
در سطح پایین و در بعد اجتماعی هم آنچه عشق تصور میشود و متاسفانه مشکل ایجاد میکند همین موضوع است که افراد مدعی عشق هستند و حتی آنرا درک نمیکنند و ریشه اکثر جدایی ها همین است که چون به محض اینکه شراکت در ازدواج از
تعادل
خارج شود یا از حالت سودآوری برای یکی از طرفین خارج شود این سبب شکست رابطه و جدایی میشود در حالی که عاشق و معشوق به هیچ وجه تصمیم به جدایی نمیگیرند، البته ممکن است عواملی سبب جدایی فیزیکی و جسمانی شود ولی این به معنای جدایی نیست چون روح انسان عاشق میشود نه جسمش، و جدایی حقیقی بین روح انسانهاست که نهایتا سبب جدایی فیزیکی هم می تواند بشود. جدایی بین ملتها هم به همین خاطر است که عشق به خوبی و انسانیت و فرهنگ در روح انسانها کمرنگ شده
** اما در سطح بالاتری وقتی گفته میشود این روح است که عاشق میشود نه جسم. روح از دل و درون انسان به عالم معنا و به حق راه دارد و این
آتش عشق
یا به قول حافظ
آتش طور
که اشاره به
داستان حضرت موسی
دارد عاشق را از درون در کوهستان و
شب تار
این عالم هدایت به
وادی ایمن
و دیدار حق و حقیقت میکند
اگر عاشق، صادق باشد
و تا حد توان تلاش خود را برای رضایت آن یگانه انجام دهد
*** وقتی گفته میشود تا حد توان چراکه هیچ کس در عالم کامل نیست و آموزشهای ما متفاوت است و حد و حدود خود را از طریق آموزش به ما آموخته اند و خدا بهتر میداند ظرفیت هر کس را و خوشبختانه قضاوت با اوست و که هم قاضی است و هم مهربان. بنابر این
خرابی های نقش هر کس در جهان را بهتر میداند
. چون هیچ کس کامل نیست بنابر این ما باید فقط تلاش کنیم هرچند ناقص و ناکامل، او خود مارا قضاوت میکند و هرکه را لایق بداند کاملتر میکند و آموزشهای غلط را باطل میکند و محدودیتها را از ذهن و فکر انسان برمیدارد
# حافظ با طعنه به کسانی که
تلاش
نمیکنند و برای
بیکاری
و عدم تلاش خود بهانه های گوناگون می آورند و زمین و زمان را
ملامت
میکنند میگوید: زمانی که شما هزاران بهانه برای بیکاری خود می آورید ما به هر موی خود هزاران راه برای خدمت به آن یار جستجو میکنیم
حافظ در جای دیگری میگوید
منم که دیده نیالودم به بد دیدن
و این تاکید بر عدم عیب بینی و عیب جویی برای این است که عیب جو، عیب پیدا میکند و عشق جو، راه حل و عشق و شادی
## عاشق حقیقی حتی در اندیشه هم به عشق خیانت نمیکند به قول مولانا
اندیشه عیش بی حضورش، ترسم که به او رسد نخواهم
، این عشق است که عاشق خوشبختی و شادی بدون معشوق را نمیخواهد درحالی که مدعیان در عشق به دنبال خوشبختی خود هستند نه معشوق و اصلا معشوق را وسیله ای برای خوشبختی خود میدانند، حالا در عالم، یار و معشوقی هست که هرکه عشق او را داشته باشد بی نیاز مطلق میشود از هرچیز و هرکس چراکه آن معشوق یار او شده،
یاری
که قادر متعال است و در عشق بی نظیر است، اصلا عشق از او آغاز شده و به سایرین بویی رسیده، حالا شما فکر میکنید او وصال خود را به هر مدعی میدهد؟!
او در عالم هزاران ساقی و مطرب و می و ... مهیا کرده (از هر مقام و موقعیتی تا هر فرصت لذتی) تا ببیند چه کسانی بدون او به عیش مشغول میشوند؟ باید مشخص شود چه کسانی فقط عیش میخواهند و چه کسانی فقط عشق؟ کسانی که بنام او هر کاری را انجام میدهند و هر لذت و موقعیت و مقامی را
به حق
بهره مند میشوند عاشق حقیقی اویند چراکه
او حق است
. کسانی که هیچ عیشی نمیکنند مگر
خوب
باشد در حضور اویند چراکه
او خوبیست
و او به دنبال چنین عاشقانیست نه مدعیانی که به هر هوسی حق و خوبی را زیر پا میگذارند و بی او به عیش میپردازند. البته خودش را شکر که حافظانی فرستاده تا به ما بگویند
### اگر در اثر آموزش غلط در
چمن دهر
و روزگار خطایی کردیم و
باد خزانی
در زندگی ما رخ داده، از حالا به بعد
مرنجید
و عیب جویی نکنید و بجای آن با توبه به راه خوبی بازگردیم که به بهانه جویی دور ماندن از او
فکر عاقلانه ای نیست
و آن یگانه بهتر میداند که در عالم
گل بی خار
نیست و جز او هیچ کس بی عیب نیست و خود او نیز
گل بی خار
نیست ، خار آن گل مشکلات عشق اوست و خار برای ما عیبهای ماست و ما باید عیب زدایی کنیم و زنگار از
آیینه دل
پاک کنیم تا بر مشکلات راه عشق آن گل و آن یار غلبه کنیم که حافظ خود از این راه به او رسیده
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم ، که در طریقت ما کافریست رنجیدن
حافظ شیرازی
(2018/05/05-04:30)
اندیشه پاک
اگر مرادِ تو، ای دوست، بیمرادیِ ماست
مرادِ خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی، ور برانی از بر خویش
خلاف رأی تو کردن خلاف مذهب ماست
میان عیب و هنر پیش دوستانِ کریم
تفاوتی نکند، چون نظر بهعینِ رضاست
عنایتی که تو را بود اگر مُبَدَّل شد
خللپذیر نباشد ارادتی که مراست
مرا به هرچه کنی، دل نخواهی آزردن
که هرچه دوست پسندد بهجای دوست، رواست #
بلا و زحمتِ امروز بر دل درویش
از آن خوش است که امیدِ رحمتِ فرداست
*
* عرفا از جمله سعدی همواره اشاره به عدم نومیدی از رحمت الهی دارند برای مثال
مپندار از آن در که هرگز نبست، که نومید گردد برآورده دست
ذات حضرت حق بخشنده است و طبق آیات قرآن او رحمت را بر خود واجب نموده
پروردگارتان رحمت را بر خود واجب کرده است
(آیه 54 سوره انعام)
حافظ نیز بارها به این موضوع اشاره دارد از جمله
لطف خدا بیشتر از جرم ماست ، نکته سربسته چه دانی خموش
اشاره و تاکید این بزرگان به عنوان انسان شناس و حکیم بر عدم نومیدی از رحمت الهی برطبق آیات قرآن برای این است که اولین مرحله بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی همین یاس و نومیدی است
همگان باید مراقب حرف و عمل خود باشند تا مردم را در مسیر نومیدی که در خلاف جهت خداست قرار ندهند که این عمل گاه عواقب جبران ناپذیری برای فرد و جامعه دارد
#
ابیات مرتبط با این شعر
672
670
670
مشاهده متن کامل
سعدی شیرازی (2019/09/12-02:00)
631