در میان پرده خون عشق را گلزارها |
|
عاشقان را با جمال عشق بیچون کارها |
عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست |
|
عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها * |
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد |
|
عشق دیده زان سوی بازار او بازارها |
ای بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشق |
|
ترک منبرها بگفته برشده بر دارها ** |
عاشقان دردکش را در درونه ذوقها |
|
عاقلان تیره دل را در درون انکارها |
عقل گوید پا منه کاندر فنا جز خار نیست |
|
عشق گوید عقل را کاندر توست آن خارها |
هین خمش کن خار هستی را ز پای دل بکن |
|
تا ببینی در درون خویشتن گلزارها |
شمس تبریزی تویی خورشید اندر ابر حرف |
|
چون برآمد آفتابت محو شد گفتارها |
|
*
این همان جدال عقل خام و ظاهر بین با عقل حقیقت بین است که از آن به دل و عشق تعبیر شده
حقیقت و معرفتی که بزرگان از آن یاد می کنند در ظاهر و برون قابل دسترس نیست و اصلا شان خود را پایین نمی آورد که در حد ظاهر محدود شود
و برای رسیدن به آن حقیقت باید در جهت دیگری علاوه بر این شش جهت ظاهری حرکت کرد و آن جهت هفتم همان حرکت به باطن و درون است
به قول شیخ محمود
که باشم من ، مرا از من با خبر کن، چه معنی دارد اندر خود سفر کن
برای این سفر باید با دل عاشق پا به راه گذاشت در غیر اینصورت به هیچ وجه قادر به تحمل سختی های این راه نخواهیم بود رفتن در این راه کار هر خامی نیست
و این مسیر بزرگان است ولی نکته اینجاست که باید بزرگ و عاشق شد و در این راه قدم نهاد چراکه جز این هیچ عاقبت خوش دائمی وجود ندارد و ما مدام
باید با ترس از آینده و غم گذشته زندگی کنیم
در حالی که در معرفت انسان به عاقبت همیشه خوشی می رسد که
آنچه بيني دلت همان خواهد ، وانچه خواهد دلت همان بيني
و به قول حافظ عزیز درست است که
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
اما هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
** بسیاری از بزرگان جهان در همین راه قدم نهادند و هرچه داشتند را در عشق حق باختند تا به ما نشان دهند که مقصد این راه بیش از این ارزش دارد
پس اشتباه نکنید و غیر از این، راه دیگری انتخاب نکنید که منصور حلاج شایسته عنوان صفت مردانگی از معروفترین آنهاست که حافظ نیز در رابطه با او می فرماید
گفت: «آن یار، کز او گشت سر دار بلند، جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد»
در راه حق به قول بزرگ دیگری "چه حلاج ها رفته بر دارها" و به قول حافظ
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا ، سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
منظورش از سرهای بریده شده بی جرم جنایت همین حلاجها در هر دوره و زمان است
و این کشته شده های راه حق از امام حسین تا شیخ اشراق و ... از مسیح تا ژاندارک بسیار بوده و خواهند بود (برای معنی بیت آخر ذکر شده از حافظ به توضیحات خود شعر مراجعه نمایید)
اشعار دیگری در اشاره به همین شش جهت ظاهری
فریاد که از شش جهتم راه ببستند، آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت
شهریست پر کرشمه حوران ز شش جهت، چیزیم نیست؛ ور نه خریدار هر شِشَم!
|