پس چو آهن گرچه تیرههیکلی |
|
صیقلی کن صیقلی کن صیقلی * |
تا دلت آیینه گردد پر صور |
|
اندرو هر سو ملیحی سیمبر |
آهن ار چه تیره و بینور بود |
|
صیقلی آن تیرگی از وی زدود |
صیقلی دید آهن و خوش کرد رو |
|
تا که صورتها توان دید اندرو |
گر تن خاکی غلیظ و تیره است |
|
صیقلش کن زانک صیقل گیره است ** |
تا درو اشکال غیبی رو دهد |
|
عکس حوری و ملک در وی جهد |
صیقل عقلت بدان دادست حق |
|
که بدو روشن شود دل را ورق |
صیقلی را بستهای ای بینماز |
|
وآن هوا را کردهای دو دست باز |
گر هوا را بند بنهاده شود |
|
صیقلی را دست بگشاده شود |
آهنی که آیینه غیبی بدی |
|
جمله صورتها درو مرسل شدی |
تیره کردی زنگ دادی در نهاد |
|
این بود یسعون فی الارض الفساد # |
تاکنون کردی چنین اکنون مکن |
|
تیره کردی آب را افزون مکن ## |
بر مشوران تا شود این آب صاف |
|
واندرو بین ماه و اختر در طواف |
زانک مردم هست همچون آب جو |
|
چون شود تیره نبینی قعر او |
قعر جو پر گوهرست و پر ز در |
|
هین مکن تیره که هست او صاف حر |
جان مردم هست مانند هوا |
|
چون بگرد آمیخت شد پردهی سما |
مانع آید او ز دید آفتاب |
|
چونک گردش رفت شد صافی و ناب |
با کمال تیرگی حق واقعات |
|
مینمودت تا روی راه نجات |
|
#
خداوند در آیه 32 سوره مائده با اشاره به قتل یا فساد در زمین می فرماید
هر کس فردى (بی گناه) را بى آن که در زمين فسادى کرده باشد ، بکشد مانند آن است که همه مردم را کشته، و هر کس فردى را زنده بدارد (نجاتش دهد) مانند آن است که همه مردم را زنده داشته (و نجات داده)
مولانا این شعر جاودانه را بر ستونهای این آیه بنا کرده که اولا اصل زنده و مرده شدن به دل است که اگر مولانا تنها یک دلمرده و افسرده دل را با این شعر زنده دل و دلشاد میکرد به منظور خود رسیده بود حال آنکه او جهانی را به اشعارش زنده کرده و خوشا به سعادتش که خود به آنچه گفته عمل نموده و ثانیا بخشی از آیه به فساد در زمین اشاره دارد که می فرماید ما متاسفانه به مرور نهاد و دل پاکی که خداوند در کودکی به ما داده را تیره و تار می کنیم بجای آنکه آن گوهر خام را
صیقلی کنیم و جلا دهیم و به اوج کمالش برسانیم، با اعمال ناشایست و فساد مربوط به تن خاکی و زمینی، دل آسمانی را زنگار می دهیم و تیره می کنیم و این اصل فساد در سرزمین دل است و در حقیقت مفسد فی الارض کسانی هستند که با دل آزاری، دلهای مردم را تیره و ناامید از رحمت خدا می کنند زیرا هرکه دلش را از دست بدهد آنگاه هر فساد و جرم و جنایت و تجاوزی (و هر دل آزاری دیگری) ممکن است از او سر بزند. بنابر این باید مراقب بود تا کسی را بیدل نکنیم، که بیدل و دل فاسد شده ممکن است دلهای دیگری را فاسد کند و خدای نکرده این مثل یک بیماری مرگبار تمام جامعه را بگیرد و کل جامعه را فاسد و بی فرهنگ و ناامن و ... کند و این در نهایت میشود آنکه یکی را کشته و دلمرده کرده انگار همه مردم جامعه را کشته و افسرده کرده
بنابر این ما یک فساد و یک گناه بیشتر نداریم و آن می شود هرچیزی که برای خدا خوشایند و دلپسند نیست از دل آزاری بندگانش تا دل پاک و نازک خودش و یک صواب هم بیشتر نداریم و آن هرچه که خدا را خوش بیاید از دلداری مردمش تا دل مشکل پسند خودش ، خلاصه
صواب: به احسانی آسوده کردن دلی ، بِه از اَلفِ رکعت به هر منزلی (سعدی) (خوبی و بدست آوردن دلی بهتر از هزار رکعت در هر قدم است)
گناه: هزار بار پیاده طواف کعبه کنی ، قبول حق نشود گر دلی بیازاری (مولانا)
## اما خود مولانا برای دلداری مردم می فرماید از رحمت خدا ناامید نباشید چراکه پروردگارتان رحمت را بر خود واجب کرده است (آیه 54 انعام) پس تا کنون هرچه دل را تیره کرده ایم کافیست و هرلحظه می توان با نعمت توبه شروع کرد به زدودن تیرگی از دل که می فرماید هر زمان از گِلالود کردن آب دست برداریم به مرور گِلها تهنشین میشوند و تازه در آن آب شفاف (به زلالی اشک چشم در هنگام توبه) میتوان زیبایی های عمق وجود خویش را دید
* برای رهایی از آلودگی های تن خاکی و کسب معرفت و رسیدن به غیب و تمام ناممکنها و ... مولانا تنها یک توصیه دارد و آن این است که صیقلی کن صیقلی کن صیقلی که می فرماید آهن تیره در اثر صیقل آنچنان شفاف و آیینه می شود که زیبارویان خود را در آن نگاه می کنند و در اصل تازه زیبایی های درون به بیرون جلوه می کند
** آلودگی های تن خاکی بر دل عارض شده و در جوهر دل نیست و با صیقلی کردن می توان به دلی دست یافت که خداوند دنبال آن است دلی که بجای فقط دلبری کردن ، دلداری کند که متاسفانه در جامعه اکنون زن و مرد بیشتر به دلبری آن هم فقط با ظاهر سازی تن فانی می پردازند و برای همین اگر هم موفق به دلبری شوند قادر به دلداری نیستند چون ظواهر شاید
اوایل چنگی به دل بزند ولی دل را با چنگ و دندان نمی توان نگه داشت بلکه دل را با دل می توان نگه داشت دلی که دلدار باشد البته متاسفانه در ظاهر غرق شدن سبب می شود برخی هم بی دل و هرزه دل شوند و دلی برای دلبری و دلداری برایشان نمی ماند بنابر این به قول مولانا
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد، به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
حتی دلِ دلدار بهتر از ظاهر تن فانی دلبری هم می کند زیرا به زبان دل سخن می گوید و دل حرف دل را بهتر می فهمد که نمیشود از قول سعدی نگفت سخن کز دل برون آید، نشیند لاجرم بر دل
اما در راه خدا و خوبی اگر خوبی کردیم و خدای نخواسته بدی دیدیم باید بدانیم شکسته شدن دل با اینکه خوشایند نیست ولی بخشی از صیقلی شدن است زیرا دل شکسته تعلقش به دنیا کمتر شده و آلودگی هایش می ریزد و هرچقدر از عظمت دل بگوییم کم است برای همین تنها به این اشاره میشود که با صیقلی کردن دل ، صاحب دل
به اسراری دست پیدا می کند که همه را از خدا می بیند و دیگر به دنبال دلبری از کسی غیر از خدا نیست (قبلا اشاره شده همه از خداست) و او به چیزی دست پیدا میکند که از غیر بی نیاز می شود زیرا مهر گیاه، کیمیا، آب حیات یا اکسیر جوانی و نوشدارو و جام جهان بین همه در همین دل صاحب دل هستند که همه هرچه دارند می دهند تا به اینها دست پیدا کنند و افسوس که اغلب به بی راهه می رویم و بجای صیقلی کردن دل، سعی در جستجو در پیرامون و بدست آوردن از غیر میکنیم
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد، وآن چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کُوْن و مکان بیرون است، طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکرد (حافظ)
|