ایها القلب الحزین المبتلا | |
فی طریق العشق انواع البلا |
لیکن القلب العشوق الممتحن | |
لا یبالی بالبلایا و المحن |
سهل باشد در ره فقر و فنا | |
گر رسد تن را تعب، جان را عنا |
رنج راحت دان، چو شد مطلب بزرگ | |
گرد گله، توتیای چشم گرگ |
کی بود در راه عشق آسودگی؟ | |
سر به سر درد است و خون آلودگی |
تا نسازی بر خود آسایش حرام | |
کی توانی زد به راه عشق، گام؟ |
غیر ناکامی، دراین ره، کام نیست | |
راه عشق است این، ره حمام نیست |
ترککان، چون اسب یغما پی کنند | |
هرچه باشد، خود به غارت می برند |
ترک ما، برعکس باشد کار او | |
حیرتی دارم ز کار و بار او |
کافرست و غارت دین می کند | |
من نمی دانم چرا این می کند؟ |
نیست جز تقوی، در این ره توشه ای | |
نان و حلوا را بهل در گوشه ای |
نان و حلوا چیست؟ جاه و مال تو | |
باغ و راغ و حشمت و اقبال تو |
نان و حلوا چیست؟ این طول امل | |
وین غرور نفس و علم بی عمل |
نان و حلوا چیست؟ گوید با تو، فاش | |
این همه سعی تو از بهر معاش |
نان و حلوا چیست؟ فرزند و زنت | |
اوفتاده همچو غل در گردنت |
چند باشی بهر این حلوا و نان | |
زیر منت، از فلان و از فلان؟ |
برد این حلوا و نان، آرام تو | |
شست از لوح تو کل نام تو |
هیچ بر گوشت نخورده است، ای لئیم! | |
حرف «الرزق علی الله الکریم » |
رو قناعت پیشه کن در کنج صبر | |
پند بپذیر از سگ آن پیر گبر |