فرهنگ (هنر ، شعر ، ادبیات و ...) همه برای ترویج زیبایی ، دانایی و خوبی هستند
زیبایی و دانایی هر دو خوب هستند و خوب بودن برای همه ممکن است. خوب و شاد باشید
صفحه اصلی
>>
Cultural Part - بخش فرهنگي
>>
سعدی شیرازی
- صفحه 47
درباره بخش فرهنگی
بخش فرهنگی
قرآن
حافظ شیرازی
مولانا
سعدی شیرازی
گلچین
نظامی
عطار
عمر خیام
شیخ بهایی
ابوسعید ابوالخیر
بابا طاهر
هاتف اصفهانی
سنایی
شیخ محمود شبستری
فردوسی
رودکی
قلم
امیر خسرو دهلوی
فروغی بسطامی
شمس تبریزی
سید محمد حسین طباطبایی
مجذوب تبریزی
رهی معیری
خواجه عبدالله انصارى
محیی الدین ابن عربی
جامی
ناصرخسرو
صغیر اصفهانی
صفحه
<<
<
42
43
44
45
46
47
48
49
50
51
52
>
>>
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
سعدی شیرازی - صفحه 47
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش مُیسّرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم *
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر ز پای درآیم به دربرند به دوشم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم **
* سعدی هم مثل جامی که می فرماید:
دلی کو عاشق خوبان دلجوست، اگر داند وگر نی عاشق اوست
اشاره به این دارد که هرجا عشق پدید آید بخاطر مشاهده جمال و جلوه ای از آن یگانه بوجود آمده و عشق از اوست که سعدی می فرماید: "هوشیار بودم و حواس جمع که دل به کس نسپارم و عاشق نشوم که تاوان و دردسر دارد ولی چون جلوه ای از جمال تو و شمایل تو را دیدم دگر عاقلی رها کردم و از هوشیاری گذشتم"
** این همان سخن حافظ هست که می فرماید:
گر چه وصالش نه به کوشش دهند، هر قدر ای دل که توانی بکوش
و همینطور مولانا می فرماید:
دوست دارد یار این آشفتگی، کوشش بیهوده به از خفتگی
درک عشق به خداوند برای عوام دشوار است و دیده شده برخی عوام یک بیت و مصرع شعر سعدی را انتخاب کردند و عشق در شعر عارف بزرگی چون سعدی را با تصور خام خود از عشق مقایسه کردند و در رابطه آن حکیم دوران پیش داوری نمودند اینجا لازم است که اشاره کنم مثلا عطار علیه عوام بسیار سخن گفته چرا که عوام با خامی هم به خود و هم دیگران صدمه می زنند
عوام به راحتی فریب نقش مار می خورند و گاه منجی خود را از بین می برند همین عوام حلاج آن حربای زمان را کشتند و همین عوام مسیح را به صلیب کشیدند و امام حسین (ع) را به قتل گاه کشاندند
هم آنها که فریب می دهند و هم آنها که فریب می خورند هر دو در ضرر هستند و هر دو عامی، تنها یکی از دیگری متضرر تر خواهد بود وقتی که به حقیقت آگاه شود
گروه پيروان درباره پيشوايان خود ميگويند: (خداوندا! اينها بودند که ما را گمراه ساختند، پس کيفر آنها را از آتش دو برابر کن! (کيفري براي گمراهيشان، و کيفري بخاطر گمراه ساختن ما. )) ميفرمايد: (براي هر کدام (از شما) عذاب مضاعف است، ولي نميدانيد! (چرا که پيروان اگر گرد پيشوايان گمراه را نگرفته بودند، قدرتي بر اغواي مردم نداشتند. ))
(
آیه 38 سوره اعراف
)
چون عوام همه چیز را سهل و ساده می خواهند بنابر این سختی راه عشقی که عرفا پشت سر گذاشته اند را نرفته اند که بخواهند معنای عشق در سخن آنان را دریابند
از این رو نقد و طعنه عوام و افراد بی معرفت بر شعر عارف همچون سخن کودکان نسبت به اساتید علم و ادب و هنر است چون در حالی که عارف چون ماهی غرق در وجود و عشق خداست عامی خدا را حاکمی در دورترین نقاط آسمان تصور می کند و طبیعی است که عشق او را درک نکند چراکه عامی از آن حاکم می ترسد در حالی که عارف از بی توجهی و از دست دادن مهر او می ترسد
عامی و بی معرفت بودن هیچ ارتباطی با سن و جنسیت و محل تولد و ... ندارد البته انتظار این است که افراد مسن پخته تر باشند ولی این در بسیاری از موارد صادق نیست برای همین سعدی فرموده
ای که پنجاه رفت و در خوابی، مگر این پنج روزه دریابی
حکمت پیر شدن تدریجی بدن انسان در این است که به او یادآوری شود از جوانی و خامی گذر کن تو برای فتح جهان به اینجا نیامدی که کل جهان بی عشق به هیچ نمی ارزد
همان بهتر که هم در عشق پیچیم، که بی این گفت و گو هیچیم هیچیم
(جامی)
و این را حافظ اینگونه می گوید "
جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است
" و جالب اینجاست که باز عوام مثلا این بیت شعر حافظ را گرفته و به او انگ پوچ گرایی و نهیلیست می زنند که دور باد از دامن
حافظ حقیقی قرآن
چنین ننگی که آن بزرگوار
جهان
را هیچ گفته و نه
عشق جاوید و انسانیت
را
وقتی سعدی می گوید "به قدر وسع بکوش" منظورش تلاش برای فتح جهان نیست منظور تلاش برای پاسخ به اصلی ترین سوالات بشر است یعنی
زکجا آمده ام؟، آمدنم بهر چه بود؟،به کجا می روم؟ آخر...
سعدی شیرازی
(2018/01/16-02:30)
اندیشه پاک
اگر مرادِ تو، ای دوست، بیمرادیِ ماست
مرادِ خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی، ور برانی از بر خویش
خلاف رأی تو کردن خلاف مذهب ماست
میان عیب و هنر پیش دوستانِ کریم
تفاوتی نکند، چون نظر بهعینِ رضاست
عنایتی که تو را بود اگر مُبَدَّل شد
خللپذیر نباشد ارادتی که مراست
مرا به هرچه کنی، دل نخواهی آزردن
که هرچه دوست پسندد بهجای دوست، رواست #
بلا و زحمتِ امروز بر دل درویش
از آن خوش است که امیدِ رحمتِ فرداست
*
* عرفا از جمله سعدی همواره اشاره به عدم نومیدی از رحمت الهی دارند برای مثال
مپندار از آن در که هرگز نبست، که نومید گردد برآورده دست
ذات حضرت حق بخشنده است و طبق آیات قرآن او رحمت را بر خود واجب نموده
پروردگارتان رحمت را بر خود واجب کرده است
(آیه 54 سوره انعام)
حافظ نیز بارها به این موضوع اشاره دارد از جمله
لطف خدا بیشتر از جرم ماست ، نکته سربسته چه دانی خموش
اشاره و تاکید این بزرگان به عنوان انسان شناس و حکیم بر عدم نومیدی از رحمت الهی برطبق آیات قرآن برای این است که اولین مرحله بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی همین یاس و نومیدی است
همگان باید مراقب حرف و عمل خود باشند تا مردم را در مسیر نومیدی که در خلاف جهت خداست قرار ندهند که این عمل گاه عواقب جبران ناپذیری برای فرد و جامعه دارد
#
ابیات مرتبط با این شعر
672
670
670
مشاهده متن کامل
سعدی شیرازی (2019/09/12-02:00)
580