فرهنگ (هنر ، شعر ، ادبیات و ...) همه برای ترویج زیبایی ، دانایی و خوبی هستند

زیبایی و دانایی هر دو خوب هستند و خوب بودن برای همه ممکن است. خوب و شاد باشید

صفحه اصلی >> Cultural Part - بخش فرهنگي >> حافظ شیرازی - صفحه 47


جوزا سحر نهاد حمایل برابرم


حافظ شیرازی - صفحه 47
جوزا سحر نهاد حمایل برابرم یعنی غلام شاهم و سوگند می‌خورم
ساقی بیا که از مدد بخت کارساز کامی که خواستم ز خدا شد میسرم
جامی بده که باز به شادی روی شاه پیرانه سر هوای جوانیست در سرم
راهم مزن به وصف زلال خضر که من از جام شاه جرعه کش حوض کوثرم
شاها اگر به عرش رسانم سریر فضل مملوک این جنابم و مسکین این درم
من جرعه نوش بزم تو بودم هزار سال کی ترک آبخورد کند طبع خوگرم
ور باورت نمی‌کند از بنده این حدیث از گفته کمال دلیلی بیاورم
گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم
منصور بن مظفر غازیست حرز من و از این خجسته نام بر اعدا مظفرم
عهد الست من همه با عشق شاه بود و از شاهراه عمر بدین عهد بگذرم
گردون چو کرد نظم ثریا به نام شاه من نظم در چرا نکنم از که کمترم
شاهین صفت چو طعمه چشیدم ز دست شاه کی باشد التفات به صید کبوترم
ای شاه شیرگیر چه کم گردد ار شود در سایه تو ملک فراغت میسرم
شعرم به یمن مدح تو صد ملک دل گشاد گویی که تیغ توست زبان سخنورم
بر گلشنی اگر بگذشتم چو باد صبح نی عشق سرو بود و نه شوق صنوبرم
بوی تو می‌شنیدم و بر یاد روی تو دادند ساقیان طرب یک دو ساغرم
مستی به آب یک دو عنب وضع بنده نیست من سالخورده پیر خرابات پرورم
با سیر اختر فلکم داوری بسیست انصاف شاه باد در این قصه یاورم
شکر خدا که باز در این اوج بارگاه طاووس عرش می‌شنود صیت شهپرم
نامم ز کارخانه عشاق محو باد گر جز محبت تو بود شغل دیگرم
شبل الاسد به صید دلم حمله کرد و من گر لاغرم وگرنه شکار غضنفرم
ای عاشقان روی تو از ذره بیشتر من کی رسم به وصل تو کز ذره کمترم
بنما به من که منکر حسن رخ تو کیست تا دیده‌اش به گزلک غیرت برآورم
بر من فتاد سایه خورشید سلطنت و اکنون فراغت است ز خورشید خاورم
مقصود از این معامله بازارتیزی است نی جلوه می‌فروشم و نی عشوه می‌خرم
حافظ شیرازی (2016/04/27-02:30)



اندیشه پاک
اگر مرادِ تو، ای دوست، بی‌مرادیِ ماستمرادِ خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی، ور برانی از بر خویشخلاف رأی تو کردن خلاف مذهب ماست
میان عیب و هنر پیش دوستانِ کریمتفاوتی نکند، چون نظر به‌عینِ رضاست
عنایتی که تو را بود اگر مُبَدَّل شدخلل‌پذیر نباشد ارادتی که مراست
مرا به هرچه کنی، دل نخواهی آزردنکه هرچه دوست پسندد به‌جای دوست، رواست #
بلا و زحمتِ امروز بر دل درویشاز آن خوش است که امیدِ رحمتِ فرداست *
* عرفا از جمله سعدی همواره اشاره به عدم نومیدی از رحمت الهی دارند برای مثال
مپندار از آن در که هرگز نبست، که نومید گردد برآورده دست
ذات حضرت حق بخشنده است و طبق آیات قرآن او رحمت را بر خود واجب نموده
پروردگارتان رحمت را بر خود واجب کرده است (آیه 54 سوره انعام)
حافظ نیز بارها به این موضوع اشاره دارد از جمله
لطف خدا بیشتر از جرم ماست ، نکته سربسته چه دانی خموش
اشاره و تاکید این بزرگان به عنوان انسان شناس و حکیم بر عدم نومیدی از رحمت الهی برطبق آیات قرآن برای این است که اولین مرحله بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی همین یاس و نومیدی است
همگان باید مراقب حرف و عمل خود باشند تا مردم را در مسیر نومیدی که در خلاف جهت خداست قرار ندهند که این عمل گاه عواقب جبران ناپذیری برای فرد و جامعه دارد

# ابیات مرتبط با این شعر
672670مشاهده متن کاملسعدی شیرازی (2019/09/12-02:00)


235
زیبایی ، حقیقت ، خوبی
زیبایی ، حقیقت ، خوبی