زان یار دلنوازم شکریست با شکایت |
|
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت |
بیمزد بود و منت هر خدمتی که کردم |
|
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت |
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس |
|
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت |
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا |
|
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت * |
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی |
|
جانی روا نباشد خون ریز را حمایت |
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود |
|
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت |
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود |
|
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت |
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم |
|
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت |
این راه را نهایت صورت کجا توان بست |
|
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت |
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم |
|
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت |
عشقت رسد به فریاد ور خود به سان حافظ |
|
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت ** |
|
*
اگر بخواهیم به تک تک زوایای این شعر آسمانی بپردازیم ساعتها زمان لازم است و هرگز هم حق مطلب بیان نخواهد شد برای همین تنها به این نکته اشاره می کنیم که
در راه حق به قول بزرگ دیگری "چه حلاج ها رفته بر دارها" و این کشته شده های راه حق از امام حسین تا شیخ اشراق و ... از مسیح تا ژاندارک بسیار بوده و خواهند بود وقتی
که حافظ می فرماید
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ
منظورش از زلف چون کمند همین راه حق است که چون کمندی عاشقان حق را اسیر خود می کند و جان و جهان را از آنها می گیرد تا برای دیدار حق سبک بار گردند، و وقتی می گوید
در آن زلف مپیچ
منظورش هشدار از سختی های راه است وگرنه در همین شعر می گوید
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
که او اذیت و آزار دیدن در راه محبوب و معشوق را از لطف مدعیان تو خالی خوشتر می داند و انسان طالب را دعوتی آگاهانه به راه عشق می کند و نمی گوید
در زلف چون کمندش بپیچ
که این توضیح واضحات است چرا که اگر در راه عشق نیایی دگر به چه کار مفید دیگری مشغول خواهی شد؟!
** حافظ ضمن تاکید دیگری بر تسلط به قرآن و دلیل انتخاب لقب حافظ توسط خودش می فرماید
که عشق باید در راه پر پیچ و خم ما را یاری کند وگرنه قادر به گذر از سختی های راه نخواهیم بود
و علت اینکه می گوید "ای دل مپیچ" برای همین است که این راه پیچیده است و در جای دیگری می گوید
هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است که تاکید دیگری بر سختی این راه است ولی حافظ همواره علاوه بر هشدار نسبت به سختی های راه
مدام با امیدواری سالک را به رفتن و قدم نهادن در راه و پرهیز از نامیدی تشویق می کند که مثالهای آن بارها در این بخش آمده.
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل ، تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
|