شماره سوره

نام سوره

الفاتحة
البقرة
آل‏عمران
النساء
المائدة
الانعام
الاعراف
الانفال
التوبة
يونس
هود
يوسف
الرعد
ابراهيم
الحجر
النحل
الاسراء
الكهف
مريم
طه
الانبياء
الحج
المؤمنون
النور
الفرقان
الشعراء
النمل
القصص
العنكبوت
الروم
لقمان
السجده
الاحزاب
سبا
فاطر
يس
الصافات
ص
الزمر
غافر
فصلت
الشورى
الزخرف
الدخان
الجاثية
الاحقاف
محمد
الفتح
الحجرات
ق
الذاريات
الطور
النجم
القمر
الرحمن
الواقعة
الحديد
المجادلة
الحشر
الممتحنة
الصف
الجمعة
المنافقون
التغابن
الطلاق
التحريم
الملك
القلم
الحاقة
المعارج
نوح
الجن
المزمل
المدثر
القيامة
الانسان
المرسلات
النبا
النازعات
عبس
التكوير
الانفطار
المطففين
الانشقاق
البروج
الطارق
الاعلى
الغاشية
الفجر
البلد
الشمس
الليل
الضحى
الشرح
التين
العلق
القدر
البينة
الزلزلة
العاديات
القارعة
التكاثر
العصر
الهمزة
الفيل
قريش
الماعون
الكوثر
الكافرون
النصر
المسد
الاخلاص
الفلق
الناس

سوره مباركه هود سوره شماره 11

بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

الر كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير (1)
الر، اين كتابى است كه آياتش استحكام يافته; سپس تشريح شده و از نزد خداوند حكيم و آگاه (نازل گرديده) است! (1)

الا تعبدوا الا الله انني لكم منه نذير و بشير (2)
(دعوت من اين است) كه: جز «الله‏» را نپرستيد! من از سوى او براى شما بيم دهنده و بشارت دهنده‏ام! (2)

و ان استغفروا ربكم ثم توبوا اليه يمتعكم متاعا حسنا الى اجل مسمى و يؤت كل ذي فضل فضله و ان تولوا فاني اخاف عليكم عذاب يوم كبير (3)
و اينكه: از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد; سپس بسوى او بازگرديد; تا شما را تا مدت معينى، (از مواهب زندگى اين جهان،) به خوبى بهره‏مند سازد; و به هر صاحب فضيلتى، به مقدار فضيلتش ببخشد! و اگر (از اين فرمان) روى گردان شويد، من بر شما از عذاب روز بزرگى بيمناكم! (3)

الى الله مرجعكم و هو على كل شي‏ء قدير (4)
(بدانيد) بازگشت شما بسوى «الله‏» است، و او بر هر چيز تواناست! (4)

الا انهم يثنون صدورهم ليستخفوا منه الا حين يستغشون ثيابهم يعلم ما يسرون و ما يعلنون انه عليم بذات الصدور (5)
آگاه باشيد، آنها (سرها را به هم نزديك ساخته، و) سينه‏هاشان را در كنار هم قرارمى‏دهند، تا خود (و سخنان خويش) را از او ( پيامبر) پنهان دارند! آگاه باشيد، آنگاه كه آنها لباسهايشان را به خود مى‏پيچند و خويش را در آن پنهان مى‏كنند، (خداوند) مى‏داند آنچه را پنهان مى‏كنند و آنچه را آشكار مى‏سازند; چرا كه او، از اسرار درون سينه‏ها، آگاه است! (5)

و ما من دابة في الارض الا على الله رزقها و يعلم مستقرها و مستودعها كل في كتاب مبين (6)
هيچ جنبنده‏اى در زمين نيست مگر اينكه روزى او بر خداست! او قرارگاه و محل نقل و انتقالش را مى‏داند; همه اينها در كتاب آشكارى ثبت است! ( در لوح محفوظ ، در كتاب علم خدا) (6)

و هو الذي خلق السماوات و الارض في ستة ايام و كان عرشه على الماء ليبلوكم ايكم احسن عملا و لئن قلت انكم مبعوثون من بعد الموت ليقولن الذين كفروا ان هذا الا سحر مبين (7)
او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز ( شش دوران) آفريد; و عرش (حكومت) او، بر آب قرار داشت; (بخاطر اين آفريد) تا شما را بيازمايد كه كداميك عملتان بهتر است! و اگر (به آنها) بگويى: «شما بعد از مرگ، برانگيخته مى‏شويد! «، مسلما» كافران مى‏گويند: «اين سحرى آشكار است!» (7)

و لئن اخرنا عنهم العذاب الى امة معدودة ليقولن ما يحبسه الا يوم ياتيهم ليس مصروفا عنهم و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤن (8)
و اگر مجازات را تا زمان محدودى از آنها به تاخير اندازيم، (از روى استهزا مى‏گويند: «چه چيز مانع آن شده است؟!» آگاه باشيد، آن روز كه (عذاب) به سراغشان آيد، از آنها بازگردانده نخواهد شد; (و هيچ قدرتى مانع آن نخواهد بود;) و آنچه را مسخره مى‏كردند، دامانشان را مى‏گيرد! (8)

و لئن اذقنا الانسان منا رحمة ثم نزعناها منه انه ليؤس كفور (9)
و اگر از جانب خويش، نعمتى به انسان بچشانيم، سپس آن را از او بگيريم، بسيار نوميد و ناسپاس خواهد بود! (9)

و لئن اذقناه نعماء بعد ضراء مسته ليقولن ذهب السيئات عني انه لفرح فخور (10)
و اگر بعد از شدت و رنجى كه به او رسيده، نعمتهايى به او بچشانيم، مى‏گويد: «مشكلات از من برطرف شد، و ديگر باز نخواهد گشت!» و غرق شادى و غفلت و فخرفروشى مى‏شود... (10)

الا الذين صبروا و عملوا الصالحات اولئك لهم مغفرة و اجر كبير (11)
مگر آنها كه (در سايه ايمان راستين،) صبر و استقامت ورزيدند و كارهاى شايسته انجام دادند; كه براى آنها، آمرزش و اجر بزرگى است! (11)

فلعلك تارك بعض ما يوحى اليك و ضائق به صدرك ان يقولوا لولا انزل عليه كنز او جاء معه ملك انما انت نذير و الله على كل شي‏ء وكيل (12)
شايد (ابلاغ) بعض آياتى را كه به تو وحى مى‏شود، (بخاطر عدم پذيرش آنها) ترك كنى (و به تاخير اندازى); و سينه‏ات از اين جهت تنگ (و ناراحت) شود كه مى‏گويند: «چرا گنجى بر او نازل نشده؟! و يا چرا فرشته‏اى همراه او نيامده است؟!» (ابلاغ كن، و نگران و ناراحت مباش! چرا كه) تو فقط بيم دهنده‏اى; و خداوند، نگاهبان و ناظر بر همه چيز است (;و به حساب آنان مى‏رسد)! (12)

ام يقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتريات و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين (13)
آنها مى‏گويند: «او به دروغ اين (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگى است)!» بگو: «اگر راست مى‏گوييد، شما هم ده سوره ساختگى همانند اين قرآن بياوريد; و تمام كسانى را كه مى‏توانيد -غير از خدا- (براى اين كار) دعوت كنيد!» (13)

فالم يستجيبوا لكم فاعلموا انما انزل بعلم الله و ان لا اله الا هو فهل انتم مسلمون (14)
و اگر آنها دعوت شما را نپذيرفتند، بدانيد (قرآن) تنها با علم الهى نازل شده; و هيچ معبودى جز او نيست! آيا با اين حال، تسليم مى‏شويد؟ (14)

من كان يريد الحياة الدنيا و زينتها نوف اليهم اعمالهم فيها و هم فيها لا يبخسون (15)
كسانى كه زندگى دنيا و زينت آن را بخواهند، (نتيجه) اعمالشان را در همين دنيا بطور كامل به آنها مى‏دهيم; و چيزى كم و كاست از آنها نخواهد شد! (15)

اولئك الذين ليس لهم في الآخرة الا النار و حبط ما صنعوا فيها و باطل ما كانوا يعملون (16)
(ولى) آنها در آخرت، جز آتش، (سهمى) نخواهند داشت; و آنچه را در دنيا (براى غير خدا) انجام دادند، بر باد مى‏رود; و آنچه را عمل مى‏كردند، باطل و بى‏اثر مى‏شود! (16)

ا فمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه و من قبله كتاب موسى اماما و رحمة اولئك يؤمنون به و من يكفر به من الاحزاب فالنار موعده فلا تك في مرية منه انه الحق من ربك و لكن اكثر الناس لا يؤمنون (17)
آيا آن كس كه دليل آشكارى از پروردگار خويش دارد، و بدنبال آن، شاهدى از سوى او مى‏باشد، و پيش از آن، كتاب موسى كه پيشوا و رحمت بود (گواهى بر آن مى‏دهد، همچون كسى است كه چنين نباشد)؟! آنها ( حق‏طلبان و حقيقت‏جويان) به او (كه داراى اين ويژگيهاست،) ايمان مى‏آورند! و هر كس از گروه‏هاى مختلف به او كافر شود، آتش وعده‏گاه اوست! پس، ترديدى در آن نداشته باش كه آن حق است از پروردگارت! ولى بيشتر مردم ايمان نمى‏آورند! (17)

و من اظلم ممن افترى على الله كذبا اولئك يعرضون على ربهم و يقول الاشهاد هؤلاء الذين كذبوا على ربهم الا لعنة الله على الظالمين (18)
چه كسى ستمكارتر است از كسانى كه بر خدا افترا مى‏بندند؟! آنان (روز رستاخيز) بر پروردگارشان عرضه مى‏شوند، در حالى كه شاهدان ( پيامبران و فرشتگان) مى‏گويند: «اينها همانها هستند كه به پروردگارشان دروغ بستند! اى لعنت خدا بر ظالمان باد!» (18)

الذين يصدون عن سبيل الله و يبغونها عوجا و هم بالآخرة هم كافرون (19)
همانها كه (مردم را) از راه خدا بازمى‏دارند; و راه حق را كج و معوج نشان مى‏دهند; و به سراى آخرت كافرند! (19)

اولئك لم يكونوا معجزين في الارض و ما كان لهم من دون الله من اولياء يضاعف لهم العذاب ما كانوا يستطيعون السمع و ما كانوا يبصرون (20)
آنها هيچ گاه توانايى فرار در زمين را ندارند; و جز خدا، پشتيبانهايى نمى‏يابند! عذاب خدا براى آنها مضاعف خواهد بود; (چرا كه هم خودشان گمراه بودند، و هم ديگران را گمراه ساختند; ) آنها هرگز توانايى شنيدن (حق را) نداشتند; و (حقيقت را) نمى‏ديدند! (20)

اولئك الذين خسروا انفسهم و ضل عنهم ما كانوا يفترون (21)
آنان كسانى هستند كه سرمايه وجود خود را از دست داده‏اند; و تمام معبودهاى دروغين از نظرشان گم شدند... (21)

لا جرم انهم في الآخرة هم الاخسرون (22)
(به ناچار) آنها در سراى آخرت، قطعا از همه زيانكارترند! (22)

ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات و اخبتوا الى ربهم اولئك اصحاب الجنة هم فيها خالدون (23)
كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند و در برابر پروردگارشان خضوع و خشوع كردند، آنها اهل بهشتند; و جاودانه در آن خواهند ماند! (23)

مثل الفريقين كالاعمى و الاصم و البصير و السميع هل يستويان مثلا ا فلا تذكرون (24)
حال اين دو گروه ( مؤمنان و منكران)، حال «نابينا و كر» و «بينا و شنوا» است; آيا اين دو، همانند يكديگرند؟! آيا پند نمى‏گيرند؟! (24)

و لقد ارسلنا نوحا الى قومه اني لكم نذير مبين (25)
ما نوح را بسوى قومش فرستاديم (;نخستين بار به آنها گفت): «من براى شما بيم‏دهنده‏اى آشكارم! (25)

ان لا تعبدوا الا الله اني اخاف عليكم عذاب يوم اليم (26)
جز «الله‏» ( خداى يگانه يكتا) را نپرستيد; زيرا بر شما از عذاب روز دردناكى مى‏ترسم! (26)

فقال الملا الذين كفروا من قومه ما نراك الا بشرا مثلنا و ما نراك اتبعك الا الذين هم اراذلنا بادي الراي و ما نرى لكم علينا من فضل بل نظنكم كاذبين (27)
اشراف كافر قومش (در پاسخ او) گفتند: «ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمى‏بينيم! و كسانى را كه از تو پيروى كرده‏اند، جز گروهى اراذل ساده‏لوح، مشاهده نمى‏كنيم; و براى شما فضيلتى نسبت به خود نمى‏بينيم; بلكه شما را دروغگو تصور مى‏كنيم!» (27)

قال يا قوم ا رايتم ان كنت على بينة من ربي و آتاني رحمة من عنده فعميت عليكم ا نلزمكموها و انتم لها كارهون (28)
(نوح) گفت: «اگر من دليل روشنى از پروردگارم داشته باشم، و از نزد خودش رحمتى به من داده باشد -و بر شما مخفى مانده- (آيا باز هم رسالت مرا انكار مى‏كنيد)؟! آيا ما مى‏توانيم شما را به پذيرش اين دليل روشن مجبور سازيم، با اينكه شما كراهت داريد؟! (28)

و يا قوم لا اسئلكم عليه مالا ان اجري الا على الله و ما انا بطارد الذين آمنوا انهم ملاقوا ربهم و لكني اراكم قوما تجهلون (29)
اى قوم! من به خاطر اين دعوت، اجر و پاداشى از شما نمى‏طلبم; اجر من، تنها بر خداست! و من، آنها را كه ايمان آورده‏اند، (بخاطر شما) از خود طرد نمى‏كنم; چرا كه آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند كرد; (اگر آنها را از خود برانم، در دادگاه قيامت، خصم من خواهند بود;) ولى شما را قوم جاهلى مى‏بينم! (29)

و يا قوم من ينصرني من الله ان طردتهم ا فلا تذكرون (30)
اى قوم! چه كسى مرا در برابر (مجازات) خدا يارى مى‏دهد اگر آنان را طرد كنم؟! آيا انديشه نمى‏كنيد؟! (30)

« و لا اقول لكم عندي خزائن الله و لا اعلم الغيب و لا اقول اني ملك و لا اقول للذين تزدري اعينكم لن يؤتيهم الله خيرا الله اعلم بما في انفسهم اني اذا لمن الظالمين (31)
من هرگز به شما نمى‏گويم خزائن الهى نزد من است! و غيب هم نمى‏دانم! و نمى‏گويم من فرشته‏ام! و (نيز) نمى‏گويم كسانى كه در نظر شما خوار مى‏آيند، خداوند خيرى به آنها نخواهد داد; خدا از دل آنان آگاهتر است! (با اين حال، اگر آنها را برانم،) در اين صورت از ستمكاران خواهم بود!» (31)

قالوا يا نوح قد جادلتنا فاكثرت جدالنا فاتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين (32)
(نوح) گفت: «اگر خدا اراده كند، خواهد آورد; و شما قدرت فرار (از آن را) نخواهيد داشت! (32)

قال انما ياتيكم به الله ان شاء و ما انتم بمعجزين (33)
گفتند: «اى نوح! با ما جر و بحث كردى، و زياد هم جر و بحث كردى! (بس است!) اكنون اگر راستى مى‏گويى، آنچه را (از عذاب الهى) به ما وعده مى‏دهى بياور!» (33)

و لا ينفعكم نصحي ان اردت ان انصح لكم ان كان الله يريد ان يغويكم هو ربكم و اليه ترجعون (34)
(اما چه سود كه) هرگاه خدا بخواهد شما را (بخاطر گناهانتان) گمراه سازد، و من بخواهم شما را اندرز دهم، اندرز من سودى به حالتان نخواهد داشت! او پروردگار شماست; و بسوى او بازگشت داده مى‏شويد.» (34)

ام يقولون افتراه قل ان افتريته فعلي اجرامي و انا بري‏ء مما تجرمون (35)
(مشركان) مى‏گويند: «او ( محمد (ص)) اين سخنان را بدروغ به خدا نسبت داده است! « بگو: اگر من اينها را از پيش خود ساخته باشم و به او نسبت دهم، گناهش بر عهده من است; ولى من از گناهان شما بيزارم!» (35)

و اوحي الى نوح انه لن يؤمن من قومك الا من قد آمن فلا تبتئس بما كانوا يفعلون (36)
به نوح وحى شد كه: «جز آنها كه (تاكنون) ايمان آورده‏اند، ديگر هيچ كس از قوم تو ايمان نخواهد آورد! پس، از كارهايى كه مى‏كردند، غمگين مباش! (36)

و اصنع الفلك باعيننا و وحينا و لا تخاطبني في الذين ظلموا انهم مغرقون (37)
و (اكنون) در حضور ما و طبق وحى ما، كشتى بساز! و درباره آنها كه ستم كردند شفاعت مكن، كه (همه) آنها غرق شدنى هستند!» (37)

و يصنع الفلك و كلما مر عليه ملا من قومه سخروا منه قال ان تسخروا منا فانا نسخر منكم كما تسخرون (38)
او مشغول ساختن كشتى بود، و هر زمان گروهى از اشراف قومش بر او مى‏گذشتند، او را مسخره مى‏كردند; (ولى نوح) گفت: «اگر ما را مسخره مى‏كنيد، ما نيز شما را همين‏گونه مسخره خواهيم كرد! (38)

فسوف تعلمون من ياتيه عذاب يخزيه و يحل عليه عذاب مقيم (39)
بزودى خواهيد دانست چه كسى عذاب خواركننده به سراغش خواهد آمد، و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد!» (39)

حتى اذا جاء امرنا و فار التنور قلنا احمل فيها من كل زوجين اثنين و اهلك الا من سبق عليه القول و من آمن و ما آمن معه الا قليل (40)
(اين وضع همچنان ادامه يافت) تا آن زمان كه فرمان ما فرا رسيد، و تنور جوشيدن گرفت; (به نوح) گفتيم: «از هر جفتى از حيوانات (از نر و ماده) يك زوج در آن (كشتى) حمل كن! همچنين خاندانت را (بر آن سوار كن) -مگر آنها كه قبلا وعده هلاك آنان داده شده ( همسر و يكى از فرزندانت)- و همچنين مؤمنان را!» اما جز عده كمى همراه او ايمان نياوردند! (40)

و قال اركبوا فيها بسم الله مجراها و مرساها ان ربي لغفور رحيم (41)
او گفت: «به نام خدا بر آن سوار شويد! و هنگام حركت و توقف كشتى، ياد او كنيد، كه پروردگارم آمرزنده و مهربان است!» (41)

و هي تجري بهم في موج كالجبال و نادى نوح ابنه و كان في معزل يا بني اركب معنا و لا تكن مع الكافرين (42)
و آن كشتى، آنها را از ميان امواجى همچون كوه‏ها حركت ميداد; (در اين هنگام،) نوح فرزندش را كه در گوشه‏اى بود صدا زد: «پسرم! همراه ما سوار شو، و با كافران مباش!» (42)

قال سآوي الى جبل يعصمني من الماء قال لا عاصم اليوم من امر الله الا من رحم و حال بينهما الموج فكان من المغرقين (43)
گفت: «بزودى به كوهى پناه ميبرم تا مرا از آب حفظ كند!» (نوح) گفت: «امروز هيچ نگهدارى در برابر فرمان خدا نيست; مگر آن كس را كه او رحم كند!» در اين هنگام، موج در ميان آن دو حايل شد; و او در زمره غرق‏شدگان قرار گرفت! (43)

و قيل يا ارض ابلعي ماءك و يا سماء اقلعي و غيض الماء و قضي الامر و استوت على الجودي و قيل بعدا للقوم الظالمين (44)
و گفته شد: «اى زمين، آبت را فرو بر! و اى آسمان، خوددارى كن! و آب فرو نشست و كار پايان يافت و (كشتى) بر (دامنه كوه) جودى، پهلو گرفت; و (در اين هنگام،) گفته شد:» دور باد قوم ستمگر (از سعادت و نجات و رحمت خدا!)» (44)

و نادى نوح ربه فقال رب ان ابني من اهلي و ان وعدك الحق و انت احكم الحاكمين (45)
نوح به پروردگارش عرض كرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است; و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است; و تو از همه حكم‏كنندگان برترى!» (45)

قال يا نوح انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح فلا تسئلن ما ليس لك به علم اني اعظك ان تكون من الجاهلين (46)
فرمود: «اى نوح! او از اهل تو نيست! او عمل غير صالحى است ( فرد ناشايسته‏اى است)! پس، آنچه را از آن آگاه نيستى، از من مخواه! من به تو اندرز مى‏دهم تا از جاهلان نباشى!!» (46)

قال رب اني اعوذ بك ان اسئلك ما ليس لي به علم و الا تغفر لي و ترحمني اكن من الخاسرين (47)
عرض كرد: «پروردگارا! من به تو پناه مى‏برم كه از تو چيزى بخواهم كه از آن آگاهى ندارم! و اگر مرا نبخشى، و بر من رحم نكنى، از زيانكاران خواهم بود!» (47)

قيل يا نوح اهبط بسلام منا و بركات عليك و على امم ممن معك و امم سنمتعهم ثم يمسهم منا عذاب اليم (48)
(به نوح) گفته شد: «اى نوح! با سلامت و بركاتى از ناحيه ما بر تو و بر تمام امتهايى كه با تواند، فرود آى! و امتهاى نيز هستند كه ما آنها را از نعمتها بهره‏مند خواهيم ساخت، سپس عذاب دردناكى از سوى ما به آنها مى‏رسد (،چرا كه اين نعمتها را كفران مى‏كنند!)» (48)

تلك من انباء الغيب نوحيها اليك ما كنت تعلمها انت و لا قومك من قبل هذا فاصبر ان العاقبة للمتقين (49)
اينها از خبرهاى غيب است كه به تو (اى پيامبر) وحى مى‏كنيم; نه تو، و نه قومت، اينها را پيش از اين نمى‏دانستيد! بنابر اين، صبر و استقامت كن، كه عاقبت از آن پرهيزگاران است! (49)

و الى عاد اخاهم هودا قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره ان انتم الا مفترون (50)
(ما) به سوى (قوم) عاد، برادرشان «هود» را فرستاديم; (به آنها) گفت: «اى قوم من! خدا را پرستش كنيد، كه معبودى جز او براى شما نيست! شما فقط تهمت مى‏زنيد (و بتها را شريك او مى‏خوانيد)! (50)

يا قوم لا اسئلكم عليه اجرا ان اجري الا على الذي فطرني ا فلا تعقلون (51)
اى قوم من! من از شما براى اين (رسالت)، پاداشى نمى‏طلبم; پاداش من، تنها بر كسى است كه مرا آفريده است; آيا نمى‏فهميد؟! (51)

و يا قوم استغفروا ربكم ثم توبوا اليه يرسل السماء عليكم مدرارا و يزدكم قوة الى قوتكم و لا تتولوا مجرمين (52)
و اى قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد، سپس به سوى او بازگرديد، تا (باران) آسمان را پى در پى بر شما بفرستد; و نيرويى بر نيرويتان بيفزايد! و گنهكارانه، روى (از حق) بر نتابيد! (52)

قالوا يا هود ما جئتنا ببينة و ما نحن بتاركي آلهتنا عن قولك و ما نحن لك بمؤمنين (53)
گفتند: «اى هود! تو دليل روشنى براى ما نياورده‏اى! و ما خدايان خود را بخاطر حرف تو، رها نخواهيم كرد! و ما (اصلا) به تو ايمان نمى‏آوريم! (53)

ان نقول الا اعتراك بعض آلهتنا بسوء قال اني اشهد الله و اشهدوا اني بري‏ء مما تشركون (54)
ما (درباره تو) فقط مى‏گوييم: بعضى از خدايان ما، به تو زيان رسانده (و عقلت را ربوده)اند! (هود) گفت: «من خدا را به شهادت مى‏طلبم، شما نيز گواه باشيد كه من بيزارم از آنچه شريك (خدا) قرارمى‏دهيد... (54)

من دونه فكيدوني جميعا ثم لا تنظرون (55)
از آنچه غير او (مى‏پرستيد)! حال كه چنين است، همگى براى من نقشه بكشيد; و مرا مهلت ندهيد! (اما بدانيد كارى از دست شما ساخته نيست!) (55)

اني توكلت على الله ربي و ربكم ما من دابة الا هو آخذ بناصيتها ان ربي على صراط مستقيم (56)
من، بر «الله‏» كه پروردگار من و شماست، توكل كرده‏ام! هيچ جنبنده‏اى نيست مگر اينكه او بر آن تسلط دارد; (اما سلطه‏اى با عدالت! چرا كه) پروردگار من بر راه راست است! (56)

فان تولوا فقد ابلغتكم ما ارسلت به اليكم و يستخلف ربي قوما غيركم و لا تضرونه شيئا ان ربي على كل شي‏ء حفيظ (57)
پس اگر روى برگردانيد، من رسالتى را كه مامور بودم به شما رساندم; و پروردگارم گروه ديگرى را جانشين شما مى‏كند; و شما كمترين ضررى به او نمى‏رسايند; پروردگارم حافظ و نگاهبان هر چيز است!» (57)

و لما جاء امرنا نجينا هودا و الذين آمنوا معه برحمة منا و نجيناهم من عذاب غليظ (58)
و هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد، «هود» و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمت خود نجات داديم; و آنها را از عذاب شديد، رهايى بخشيديم! (58)

و تلك عاد جحدوا بآيات ربهم و عصوا رسله و اتبعوا امر كل جبار عنيد (59)
و اين قوم «عاد» بود كه آيات پروردگارشان را انكار كردند; و پيامبران او را معصيت نمودند; و از فرمان هر ستمگر دشمن حق، پيروى كردند! (59)

و اتبعوا في هذه الدنيا لعنة و يوم القيامة الا ان عادا كفروا ربهم الا بعدا لعاد قوم هود (60)
آنان، در اين دنيا و روز قيامت، لعنت (و نام ننگينى) بدنبال دارند! بدانيد «عاد»نسبت به پروردگارشان كفر ورزيدند! دور باد «عاد» -قوم هود- (از رحمت خدا، و خير و سعادت)! (60)

و الى ثمود اخاهم صالحا قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره هو انشاكم من الارض و استعمركم فيها فاستغفروه ثم توبوا اليه ان ربي قريب مجيب (61)
و بسوى قوم «ثمود»، برادرشان «صالح‏» را (فرستاديم); گفت: «اى قوم من! خدا را پرستش كنيد، كه معبودى جز او براى شما نيست! اوست كه شما را از زمين آفريد، و آبادى آن را به شما واگذاشت! از او آمرزش بطلبيد، سپس به سوى او بازگرديد، كه پروردگارم (به بندگان خود) نزديك، و اجابت‏كننده (خواسته‏هاى آنها) است!» (61)

قالوا يا صالح قد كنت فينا مرجوا قبل هذا ا تنهانا ان نعبد ما يعبد آباؤنا و اننا لفي شك مما تدعونا اليه مريب (62)
گفتند: «اى صالح! تو پيش از اين، مايه اميد ما بودى! آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مى‏پرستيدند، نهى مى‏كنى؟! در حالى كه ما، در مورد آنچه به سوى آن دعوتمان مى‏كنى، در شك و ترديد هستيم!» (62)

قال يا قوم ا رايتم ان كنت على بينة من ربي و آتاني منه رحمة فمن ينصرني من الله ان عصيته فما تزيدونني غير تخسير (63)
گفت: «اى قوم! اگر من دليل آشكارى از پروردگارم داشته باشم، و رحمتى از جانب خود به من داده باشد (،مى‏توانم از ابلاغ رسالت او سرپيچى كنم)؟! اگر من نافرمانى او كنم، چه كسى مى‏تواند مرا در برابر وى يارى دهد؟! پس، (سخنان) شما، جز اطمينان به زيانكار بودنتان، چيزى بر من نمى‏افزايد! (63)

و يا قوم هذه ناقة الله لكم آية فذروها تاكل في ارض الله و لا تمسوها بسوء فياخذكم عذاب قريب (64)
اى قوم من! اين «ناقه‏» خداوند است، كه براى شما نشانه‏اى است; بگذاريد در زمين خدا به چرا مشغول شود; هيچ گونه آزارى به آن نرسانيد، كه بزودى عذاب خدا شما را خواهد گرفت!» (64)

فعقروها فقال تمتعوا في داركم ثلاثة ايام ذلك وعد غير مكذوب (65)
(اما) آنها آن (ناقه) را از پاى در آوردند! و (صالح به آنها) گفت: «(مهلت شما تمام شد!) سه روز در خانه‏هايتان بهره‏مند گرديد; (و بعد از آن، عذاب الهى فرا خواهد رسيد;) اين وعده‏اى است كه دروغ نخواهد بود!» (65)

فلما جاء امرنا نجينا صالحا و الذين آمنوا معه برحمة منا و من خزي يومئذ ان ربك هو القوي العزيز (66)
و هنگامى كه فرمان (مجازات) ما فرا رسيد، صالح و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمت خود (از آن عذاب) و از رسوايى آن روز، رهايى بخشيديم; چرا كه پروردگارت قوى و شكست ناپذير است! (66)

و اخذ الذين ظلموا الصيحة فاصبحوا في ديارهم جاثمين (67)
و كسانى را كه ستم كرده بودند، صيحه (آسمانى) فروگرفت; و در خانه‏هايشان به روى افتادند و مردند... (67)

كان لم يغنوا فيها الا ان ثمود كفروا ربهم الا بعدا لثمود (68)
آنچنان كه گويى هرگز ساكن آن ديار نبودند! بدانيد قوم ثمود، پروردگارشان را انكار كردند! دور باد قوم ثمود (از رحمت پروردگار)! (68)

و لقد جاءت رسلنا ابراهيم بالبشرى قالوا سلاما قال سلام فما لبث ان جاء بعجل حنيذ (69)
فرستادگان ما ( فرشتگان) براى ابراهيم بشارت آوردند; گفتند: «سلام!» (او نيز) گفت: «سلام! و طولى نكشيد كه گوساله بريانى (براى آنها) آورد. (69)

فلما راى ايديهم لا تصل اليه نكرهم و اوجس منهم خيفة قالوا لا تخف انا ارسلنا الى قوم لوط (70)
(اما) هنگامى كه ديد دست آنها به آن نمى‏رسد (و از آن نمى‏خورند، كار) آنها را زشت شمرد; و در دل احساس ترس نمود. به او گفتند: «نترس! ما به سوى قوم لوط فرستاده شده‏ايم!» (70)

و امراته قائمة فضحكت فبشرناها باسحاق و من وراء اسحاق يعقوب (71)
و همسرش ايستاده بود، (از خوشحالى) خنديد; پس او را بشارت به اسحاق، و بعد از او يعقوب داديم. (71)

قالت يا ويلتى ا الد و انا عجوز و هذا بعلي شيخا ان هذا لشي‏ء عجيب (72)
گفت: «اى واى بر من! آيا من فرزند مى‏آورم در حالى كه پيرزنم، و اين شوهرم پيرمردى است؟! اين راستى چيز عجيبى است!» (72)

قالوا ا تعجبين من امر الله رحمت الله و بركاته عليكم اهل البيت انه حميد مجيد (73)
گفتند: «آيا از فرمان خدا تعجب ميكنى؟! اين رحمت خدا و بركاتش بر شما خانواده است; چرا كه او ستوده و والا است!» (73)

فلما ذهب عن ابراهيم الروع و جاءته البشرى يجادلنا في قوم لوط (74)
هنگامى كه ترس ابراهيم فرو نشست، و بشارت به او رسيد، درباره قوم لوط با ما مجادله مى‏كرد... (74)

ان ابراهيم لحليم اواه منيب (75)
چرا كه ابراهيم، بردبار و دلسوز و بازگشت‏كننده (بسوى خدا) بود! (75)

يا ابراهيم اعرض عن هذا انه قد جاء امر ربك و انهم آتيهم عذاب غير مردود (76)
اى ابراهيم! از اين (درخواست) صرف‏نظر كن، كه فرمان پروردگارت فرا رسيده; و بطور قطع عذاب (الهى) به سراغ آنها مى‏آيد; و برگشت ندارد! (76)

و لما جاءت رسلنا لوطا سي‏ء بهم و ضاق بهم ذرعا و قال هذا يوم عصيب (77)
و هنگامى كه رسولان ما ( فرشتگان عذاب) به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت شد; و قلبش پريشان گشت; و گفت: «امروز روز سختى است!» (زيرا آنها را نشناخت; و ترسيد قوم تبهكار مزاحم آنها شوند.) (77)

و جاءه قومه يهرعون اليه و من قبل كانوا يعملون السيئات قال يا قوم هؤلاء بناتي هن اطهر لكم فاتقوا الله و لا تخزون في ضيفي ا ليس منكم رجل رشيد (78)
قوم او (بقصد مزاحمت ميهمانان) بسرعت به سراغ او آمدند -و قبلا كارهاى بد انجام مى‏دادند- گفت: «اى قوم من! اينها دختران منند; براى شما پاكيزه‏ترند! (با آنها ازدواج كنيد; و از زشتكارى چشم بپوشيد!) از خدا بترسيد; و مرا در مورد ميهمانانم رسوا نسازيد! آيا در ميان شما يك مرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟!» (78)

قالوا لقد علمت ما لنا في بناتك من حق و انك لتعلم ما نريد (79)
گفتند: «تو كه مى‏دانى ما تمايلى به دختران تو نداريم; و خوب مى‏دانى ما چه مى‏خواهيم!» (79)

قال لو ان لي بكم قوة او آوي الى ركن شديد (80)
گفت: «(افسوس!) اى كاش در برابر شما قدرتى داشتم; يا تكيه‏گاه و پشتيبان محكمى در اختيار من بود! (آنگاه مى‏دانستم با شما زشت‏سيرتان ددمنش چه كنم!)» (80)

قالوا يا لوط انا رسل ربك لن يصلوا اليك فاسر باهلك بقطع من الليل و لا يلتفت منكم احد الا امراتك انه مصيبها ما اصابهم ان موعدهم الصبح ا ليس الصبح بقريب (81)
(فرشتگان عذاب) گفتند: «اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توايم! آنها هرگز دسترسى به تو پيدا نخواهند كرد! در دل شب، خانواده‏ات را (از اين شهر) حركت ده! و هيچ يك از شما پشت سرش را نگاه نكند; مگر همسرت، كه او هم به همان بلايى كه آنها گرفتار مى‏شوند، گرفتار خواهد شد! موعد آنها صبح است; آيا صبح نزديك نيست؟!» (81)

فلما جاء امرنا جعلنا عاليها سافلها و امطرنا عليها حجارة من سجيل منضود (82)
و هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد، آن (شهر و ديار) را زير و رو كرديم; و بارانى از سنگ ( گلهاى متحجر) متراكم بر روى هم، بر آنها نازل نموديم... (82)

مسومة عند ربك و ما هي من الظالمين ببعيد (83)
(سنگهايى كه) نزد پروردگارت نشاندار بود; و آن، (از ساير) ستمگران دور نيست! (83)

و الى مدين اخاهم شعيبا قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره و لا تنقصواالمكيال و الميزان اني اراكم بخير و اني اخاف عليكم عذاب يوم محيط (84)
و بسوى «مدين‏» برادرشان شعيب را (فرستاديم); گفت: «اى قوم من! خدا را پرستش كنيد، كه جز او، معبود ديگرى براى شما نيست! پيمانه و وزن را كم نكنيد (و دست به كم‏فروشى نزنيد)! من (هم اكنون) شما را در نعمت مى‏بينم; (ولى) از عذاب روز فراگير، بر شما بيمناكم! (84)

و يا قوم اوفوا المكيال و الميزان بالقسط و لا تبخسوا الناس اشياءهم و لا تعثوا في الارض مفسدين (85)
و اى قوم من! پيمانه و وزن را با عدالت، تمام دهيد! و بر اشياء (و اجناس) مردم، عيب نگذاريد; و از حق آنان نكاهيد! و در زمين به فساد نكوشيد! (85)

بقيت الله خير لكم ان كنتم مؤمنين و ما انا عليكم بحفيظ (86)
آنچه خداوند براى شما باقى گذارده (از سرمايه‏هاى حلال)، برايتان بهتر است اگر ايمان داشته باشيد! و من، پاسدار شما (و مامور بر اجبارتان به ايمان) نيستم! (86)

قالوا يا شعيب ا صلاتك تامرك ان نترك ما يعبد آباؤنا او ان نفعل في اموالنا ما نشؤا انك لانت الحليم الرشيد (87)
گفتند: «اى شعيب! آيا نمازت به تو دستور مى‏دهد كه آنچه را پدرانمان مى‏پرستيدند، ترك كنيم; يا آنچه را مى‏خواهيم در اموالمان انجام ندهيم؟! تو كه مرد بردبار و فهميده‏اى هستى! (87)

قال يا قوم ا رايتم ان كنت على بينة من ربي و رزقني منه رزقا حسنا و ما اريد ان اخالفكم الى ما انهاكم عنه ان اريد الا الاصلاح ما استطعت و ما توفيقي الا بالله عليه توكلت و اليه انيب (88)
گفت: «اى قوم! به من بگوييد، هرگاه من دليل آشكارى از پروردگارم داشته باشم، و رزق (و موهبت) خوبى به من داده باشد، (آيا مى‏توانم بر خلاف فرمان او رفتار كنم؟!) من هرگز نمى‏خواهم چيزى كه شما را از آن باز مى‏دارم، خودم مرتكب شوم! من جز اصلاح -تا آنجا كه توانايى دارم- نمى‏خواهم! و توفيق من، جز به خدا نيست! بر او توكل كردم; و به سوى او بازمى‏گردم! (88)

و يا قوم لا يجرمنكم شقاقي ان يصيبكم مثل ما اصاب قوم نوح او قوم هود او قوم صالح و ما قوم لوط منكم ببعيد (89)
و اى قوم من! دشمنى و مخالفت با من، سبب نشود كه شما به همان سرنوشتى كه قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شويد! و قوم لوط از شما چندان دور نيست! (89)

و استغفروا ربكم ثم توبوا اليه ان ربي رحيم ودود (90)
از پروردگار خود، آمرزش بطلبيد; و به سوى او بازگرديد; كه پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه‏كار) است!» (90)

قالوا يا شعيب ما نفقه كثيرا مما تقول و انا لنراك فينا ضعيفا و لولا رهطك لرجمناك و ما انت علينا بعزيز (91)
گفتند: «اى شعيب! بسيارى از آنچه را مى‏گويى، ما نمى‏فهميم! و ما تو را در ميان خود، ضعيف مى‏يابيم; و اگر (بخاطر) قبيله كوچكت نبود، تو را سنگسار مى‏كرديم; و تو در برابر ما قدرتى ندارى!» (91)

قال يا قوم ا رهطي اعز عليكم من الله و اتخذتموه وراءكم ظهريا ان ربي بما تعملون محيط (92)
گفت: «اى قوم! آيا قبيله كوچك من، نزد شما عزيزتر از خداوند است؟! در حالى كه (فرمان) او را پشت سر انداخته‏ايد! پروردگارم به آنچه انجام مى‏دهيد، احاطه دارد (و آگاه است)! (92)

و يا قوم اعملوا على مكانتكم اني عامل سوف تعلمون من ياتيه عذاب يخزيه و من‏هو كاذب و ارتقبوا اني معكم رقيب (93)
اى قوم! هر كارى از دستتان ساخته است، انجام دهيد، من هم كار خود را خواهم كرد; و بزودى خواهيد دانست چه كسى عذاب خواركننده به سراغش مى‏آيد، و چه كسى دروغگوست! شما انتظار بكشيد، من هم در انتظارم!» (93)

و لما جاء امرنا نجينا شعيبا و الذين آمنوا معه برحمة منا و اخذت الذين ظلموا الصيحة فاصبحوا في ديارهم جاثمين (94)
و هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد، شعيب و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمت خود نجات داديم; و آنها را كه ستم كردند، صيحه (آسمانى) فرو گرفت; و در ديار خود، به رو افتادند (و مردند)... (94)

كان لم يغنوا فيها الا بعدا لمدين كما بعدت ثمود (95)
آنچنان كه گويى هرگز از ساكنان آن (ديار) نبودند! دور باد مدين (و اهل آن) از رحمت خدا، همان گونه كه قوم ثمود دور شدند! (95)

و لقد ارسلنا موسى بآياتنا و سلطان مبين (96)
ما، موسى را با آيات خود و دليل آشكارى فرستاديم... (96)

الى فرعون و ملائه فاتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشيد (97)
بسوى فرعون و اطرافيانش; اما آنها از فرمان فرعون پيروى كردند; در حالى كه فرمان فرعون، مايه رشد و نجات نبود! (97)

يقدم قومه يوم القيامة فاوردهم النار و بئس الورد المورود (98)
روز قيامت، او در پيشاپيش قومش خواهد بود; و (به جاى چشمه‏هاى زلال بهشت) آنها را وارد آتش مى‏كند! و چه بد آبشخورى است (آتش)، كه بر آن وارد مى‏شوند! (98)

و اتبعوا في هذه لعنة و يوم القيامة بئس الرفد المرفود (99)
آنان در اين جهان و روز قيامت، لعنتى بدنبال دارند; و چه بد عطايى است (لعن و دورى از رحمت خدا)، كه نصيب آنان مى‏شود! (99)

ذلك من انباء القرى نقصه عليك منها قائم و حصيد (100)
اين از اخبار شهرها و آباديهاست كه ما براى تو بازگو مى‏كنيم; كه بعضى (هنوز) برپا هستند، و بعضى درو شده‏اند (و از ميان رفته‏اند)! (100)

و ما ظلمناهم و لكن ظلموا انفسهم فما اغنت عنهم آلهتهم التي يدعون من دون الله من شي‏ء لما جاء امر ربك و ما زادوهم غير تتبيب (101)
ما به آنها ستم نكرديم; بلكه آنها خودشان بر خويشتن ستم روا داشتند! و هنگامى كه فرمان مجازات الهى فرا رسيد، معبودانى را كه غير از خدا مى‏خواندند، آنها را يارى نكردند; و جز بر هلاكت آنان نيفزودند! (101)

و كذلك اخذ ربك اذا اخذ القرى و هي ظالمة ان اخذه اليم شديد (102)
و اينچنين است مجازات پروردگار تو، هنگامى كه شهرها و آباديهاى ظالم را مجازات مى‏كند! (آرى،) مجازات او، دردناك و شديد است! (102)

ان في ذلك لآية لمن خاف عذاب الآخرة ذلك يوم مجموع له الناس و ذلك يوم مشهود (103)
در اين، نشانه‏اى است براى كسى كه از عذاب آخرت مى‏ترسد; همان روزى است كه مردم در آن جمع مى‏شوند، و روزى كه همه آن را مشاهده مى‏كنند. (103)

و ما نؤخره الا لاجل معدود (104)
و ما آن (مجازات) را، جز تا زمان محدودى، تاخير نمى‏اندازيم! (104)

يوم يات لا تكلم نفس الا باذنه فمنهم شقي و سعيد (105)
آن روز كه (قيامت و زمان مجازات) فرا رسد، هيچ كس جز به اجازه او سخن نمى‏گويد; گروهى بدبختند و گروهى خوشبخت! (105)

فاما الذين شقوا ففي النار لهم فيها زفير و شهيق (106)
اما آنها كه بدبخت شدند، در آتشند; و براى آنان در آنجا، «زفير» و «شهيق‏» ( ناله‏هاى طولانى دم و بازدم) است... (106)

خالدين فيها ما دامت‏السماوات و الارض الا ما شاء ربك ان ربك فعال لما يريد (107)
جاودانه در آن خواهند ماند، تا آسمانها و زمين برپاست; مگر آنچه پروردگارت بخواهد! پروردگارت هر چه را بخواهد انجام مى‏دهد! (107)

و اما الذين سعدوا ففي الجنة خالدين فيها ما دامت السماوات و الارض الا ما شاء ربك عطاء غير مجذوذ (108)
اما آنها كه خوشبخت و سعادتمند شدند، جاودانه در بهشت خواهند ماند، تا آسمانها و زمين برپاست، مگر آنچه پروردگارت بخواهد! بخششى است قطع نشدنى! (108)

فلا تك في مرية مما يعبد هؤلاء ما يعبدون الا كما يعبد آباؤهم من قبل و انا لموفوهم نصيبهم غير منقوص (109)
پس شك و ترديدى (در باطل بودن) معبودهايى كه آنها مى‏پرستند، به خود راه مده! آنها همان‏گونه اين معبودها را پرستش مى‏كنند كه پدرانشان قبلا مى‏پرستيدند، و ما نصيب آنان را بى‏كم و كاست خواهيم داد! (109)

و لقد آتينا موسى الكتاب فاختلف فيه و لولا كلمة سبقت من ربك لقضي بينهم و انهم لفي شك منه مريب (110)
ما به موسى كتاب آسمانى داديم; سپس در آن اختلاف شد; و اگر فرمان قبلى خدا (در زمينه‏آزمايش و اتمام حجت بر آنها) نبود، در ميان آنان داورى مى‏شد! و آنها (هنوز) در شك‏اند، شكى آميخته به بدگمانى! (110)

و ان كلا لما ليوفينهم ربك اعمالهم انه بما يعملون خبير (111)
و پروردگارت اعمال هر يك را بى‏كم و كاست به آنها خواهد داد; او به آنچه عمل مى‏كنند آگاه است! (111)

فاستقم كما امرت و من تاب معك و لا تطغوا انه بما تعملون بصير (112)
پس همان‏گونه كه فرمان يافته‏اى، استقامت كن; و همچنين كسانى كه با تو بسوى خدا آمده‏اند (بايد استقامت كنند)! و طغيان نكنيد، كه خداوند آنچه را انجام مى‏دهيد مى‏بيند! (112)

و لا تركنوا الى الذين ظلموا فتمسكم النار و ما لكم من دون الله من اولياء ثم لا تنصرون (113)
و بر ظالمان تكيه ننماييد، كه موجب مى‏شود آتش شما را فرا گيرد; و در آن حال، هيچ ولى و سرپرستى جز خدا نخواهيد داشت; و يارى نمى‏شويد! (113)

و اقم الصلاة طرفي النهار و زلفا من الليل ان الحسنات يذهبن السيئات ذلك ذكرى للذاكرين (114)
در دو طرف روز، و اوايل شب، نماز را برپا دار; چرا كه حسنات، سيئات (و آثار آنها را) از بين مى‏برند; اين تذكرى است براى كسانى كه اهل تذكرند! (114)

و اصبر فان الله لا يضيع اجر المحسنين (115)
و شكيبايى كن، كه خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نخواهد كرد! (115)

فلولا كان من القرون من قبلكم اولوا بقية ينهون عن الفساد في الارض الا قليلا ممن انجينا منهم و اتبع الذين ظلموا ما اترفوا فيه و كانوا مجرمين (116)
چرا در قرون (و اقوام) قبل از شما، دانشمندان صاحب قدرتى نبودند كه از فساد در زمين جلوگيرى كنند؟! مگر اندكى از آنها، كه نجاتشان داديم! و آنان كه ستم مى‏كردند، از تنعم و كامجوئى پيروى كردند; و گناهكار بودند (و نابود شدند)! (116)

و ما كان ربك ليهلك القرى بظلم و اهلها مصلحون (117)
و چنين نبود كه پروردگارت آباديها را بظلم و ستم نابود كند در حالى كه اهلش در صدد اصلاح بوده باشند! (117)

و لو شاء ربك لجعل الناس امة واحدة و لا يزالون مختلفين (118)
و اگر پروردگارت مى‏خواست، همه مردم را يك امت (بدون هيچ گونه اختلاف) قرار مى‏داد; ولى آنها همواره مختلفند... (118)

الا من رحم ربك و لذلك خلقهم و تمت كلمة ربك لاملان جهنم من الجنة و الناس اجمعين (119)
مگر كسى را كه پروردگارت رحم كند! و براى همين (پذيرش رحمت) آنها را آفريد! و فرمان پروردگارت قطعى شده كه: جهنم را از همه (سركشان و طاغيان) جن و انس پر خواهم كرد! (119)

و كلا نقص عليك من انباء الرسل ما نثبت به فؤادك و جاءك في هذه الحق و موعظة و ذكرى للمؤمنين (120)
ما از هر يك از سرگذشتهاى انبيا براى تو بازگو كرديم، تا به وسيله آن، قلبت را آرامش بخشيم; و اراده‏ات قوى گردد. و در اين (اخبار و سرگذشتها،) براى تو حق، و براى مؤمنان موعظه و تذكر آمده است. (120)

و قل للذين لا يؤمنون اعملوا على مكانتكم انا عاملون (121)
و به آنها كه ايمان نمى‏آورند، بگو: «هر چه در قدرت داريد، انجام دهيد! ما هم انجام مى‏دهيم! (121)

و انتظروا انا منتظرون (122)
و انتظار بكشيد! ما هم منتظريم! (122)

و لله غيب السماوات و الارض و اليه يرجع الامر كله فاعبده و توكل عليه و ما ربك بغافل عما تعملون (123)
و (آگاهى از) غيب (و اسرار نهان) آسمانها و زمين، تنها از آن خداست; و همه كارها به سوى او بازمى‏گردد! پس او را پرستش كن! و بر او توكل نما! و پروردگارت از كارهايى كه مى‏كنيد، هرگز غافل نيست! (123)