شماره سوره

نام سوره

الفاتحة
البقرة
آل‏عمران
النساء
المائدة
الانعام
الاعراف
الانفال
التوبة
يونس
هود
يوسف
الرعد
ابراهيم
الحجر
النحل
الاسراء
الكهف
مريم
طه
الانبياء
الحج
المؤمنون
النور
الفرقان
الشعراء
النمل
القصص
العنكبوت
الروم
لقمان
السجده
الاحزاب
سبا
فاطر
يس
الصافات
ص
الزمر
غافر
فصلت
الشورى
الزخرف
الدخان
الجاثية
الاحقاف
محمد
الفتح
الحجرات
ق
الذاريات
الطور
النجم
القمر
الرحمن
الواقعة
الحديد
المجادلة
الحشر
الممتحنة
الصف
الجمعة
المنافقون
التغابن
الطلاق
التحريم
الملك
القلم
الحاقة
المعارج
نوح
الجن
المزمل
المدثر
القيامة
الانسان
المرسلات
النبا
النازعات
عبس
التكوير
الانفطار
المطففين
الانشقاق
البروج
الطارق
الاعلى
الغاشية
الفجر
البلد
الشمس
الليل
الضحى
الشرح
التين
العلق
القدر
البينة
الزلزلة
العاديات
القارعة
التكاثر
العصر
الهمزة
الفيل
قريش
الماعون
الكوثر
الكافرون
النصر
المسد
الاخلاص
الفلق
الناس

سوره مباركه النمل سوره شماره 27

بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

طس تلك آيات القرآن و كتاب مبين (1)
طس - اين آيات قرآن و كتاب مبين است، (1)

هدى و بشرى للمؤمنين (2)
وسيله هدايت و بشارت براى مؤمنان است; (2)

الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم بالآخرة هم يوقنون (3)
همان كسانى كه نماز را برپا مى‏دارند، و زكات را ادا مى‏كنند، و آنان به آخرت يقين دارند. (3)

ان الذين لا يؤمنون بالآخرة زينا لهم اعمالهم فهم يعمهون (4)
كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، اعمال (بد)شان را براى آنان زينت مى‏دهيم بطورى كه سرگردان مى‏شوند. (4)

اولئك الذين لهم سوء العذاب و هم في الآخرة هم الاخسرون (5)
آنان كسانى هستند كه عذاب بد (و دردناك) براى آنهاست; و آنها در آخرت، زيانكارترين مردمند! (5)

و انك لتلقى القرآن من لدن حكيم عليم (6)
به يقين اين قرآن از سوى حكيم و دانايى بر تو القا مى‏شود. (6)

اذ قال موسى لاهله اني آنست نارا سآتيكم منها بخبر او آتيكم بشهاب قبس لعلكم تصطلون (7)
(به خاطر بياور) هنگامى را كه موسى به خانواده خود گفت: «من آتشى از دور ديدم; (همين جا توقف كنيد;) بزودى خبرى از آن براى شما مى‏آورم، يا شعله آتشى تا گرم شويد.» (7)

فلما جاءها نودي ان بورك من في النار و من حولها و سبحان الله رب العالمين (8)
هنگامى كه نزد آتش آمد، ندايى برخاست كه: «مبارك باد آن كس كه در آتش است و كسى كه در اطراف آن است ( فرشتگان و موسى) و منزه است خداوندى كه پروردگار جهانيان است! (8)

يا موسى انه انا الله العزيز الحكيم (9)
اى موسى! من خداوند عزيز و حكيمم! (9)

و الق عصاك فلما رآها تهتز كانها جان ولى مدبرا و لم يعقب يا موسى لا تخف اني لا يخاف لدي المرسلون (10)
و عصايت را بيفكن! -هنگامى كه (موسى) به آن نگاه كرد، ديد (با سرعت) همچون مارى به هر سو مى‏دود (ترسيد و) به عقب برگشت، و حتى پشت سر خود را نگاه نكرد- اى موسى! نترس، كه رسولان در نزد من نمى‏ترسند! (10)

الا من ظلم ثم بدل حسنا بعد سوء فاني غفور رحيم (11)
مگر كسى كه ستم كند; سپس بدى را به نيكى تبديل نمايد، كه (توبه او را مى‏پذيرم، و) من غفور و رحيمم! (11)

و ادخل يدك في جيبك تخرج بيضاء من غير سوء في تسع آيات الى فرعون و قومه انهم كانوا قوما فاسقين (12)
و دستت را در گريبانت داخل كن; هنگامى كه خارج مى‏شود، سفيد و درخشنده است بى آنكه عيبى در آن باشد; اين در زمره معجزات نه‏گانه‏اى است كه تو با آنها بسوى فرعون و قومش فرستاده مى‏شوى; آنان قومى فاسق و طغيانگرند!» (12)

فلما جاءتهم آياتنا مبصرة قالوا هذا سحر مبين (13)
و هنگامى كه آيات روشنى‏بخش ما به سراغ آنها آمد گفتند: «اين سحرى است آشكار!» (13)

و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوا فانظر كيف كان عاقبة المفسدين (14)
و آن را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند! پس بنگر سرانجام تبهكاران (و مفسدان) چگونه بود! (14)

و لقد آتينا داوود و سليمان علما و قالا الحمد لله الذي فضلنا على كثير من عباده المؤمنين (15)
و ما به داوود و سليمان، دانشى عظيم داديم; و آنان گفتند: «ستايش از آن خداوندى است كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمنش برترى بخشيد.» (15)

و ورث سليمان داوود و قال يا ايها الناس علمنا منطق الطير و اوتينا من كل شي‏ء ان هذا لهو الفضل المبين (16)
و سليمان وارث داوود شد، و گفت: «اى مردم! زبان پرندگان به ما تعليم داده شده، و از هر چيز به ما عطا گرديده; اين فضيلت آشكارى است.» (16)

و حشر لسليمان جنوده من الجن و الانس و الطير فهم يوزعون (17)
لشكريان سليمان، از جن و انس و پرندگان، نزد او جمع شدند; آنقدر زياد بودند كه بايد توقف مى‏كردند تا به‏هم ملحق شوند! (17)

حتى اذا اتوا على واد النمل قالت نملة يا ايها النمل ادخلوا مساكنكم لا يحطمنكم سليمان و جنوده و هم لا يشعرون (18)
(آنها حركت كردند) تا به سرزمين مورچگان رسيدند; مورچه‏اى گفت: «به لانه‏هاى خود برويد تا سليمان و لشكرش شما را پايمال نكنند در حالى كه نمى‏فهمند!» (18)

فتبسم ضاحكا من قولها و قال رب اوزعني ان اشكر نعمتك التي انعمت علي و على والدي و ان اعمل صالحا ترضاه و ادخلني برحمتك في عبادك الصالحين (19)
سليمان از سخن او تبسمى كرد و خنديد و گفت: «پروردگارا! شكر نعمتهايى را كه بر من و پدر و مادرم ارزانى داشته‏اى به من الهام كن، و توفيق ده تا عمل صالحى كه موجب رضاى توست انجام دهم، و مرا برحمت خود در زمره بندگان صالحين وارد كن!» (19)

و تفقد الطير فقال ما لي لا ارى الهدهد ام كان من الغائبين (20)
(سليمان) در جستجوى آن پرنده ( هدهد) برآمد و گفت: «چرا هدهد را نمى‏بينم، يا اينكه او از غايبان است؟! (20)

لاعذبنه عذابا شديدا او لاذبحنه او لياتيني بسلطان مبين (21)
قطعا او را كيفر شديدى خواهم داد، يا او را ذبح مى‏كنم، يا بايد دليل روشنى (براى غيبتش) براى من بياورد! (21)

فمكث غير بعيد فقال احطت بما لم تحط به و جئتك من سبا بنبا يقين (22)
چندان درنگ نكرد (كه هدهد آمد و) گفت: «من بر چيزى آگاهى يافتم كه تو بر آن آگاهى نيافتى; من از سرزمين «سبا» يك خبر قطعى براى تو آورده‏ام! (22)

اني وجدت امراة تملكهم و اوتيت من كل شي‏ء و لها عرش عظيم (23)
من زنى را ديدم كه بر آنان حكومت مى‏كند، و همه چيز در اختيار دارد، و (به خصوص) تخت عظيمى دارد! (23)

وجدتها و قومها يسجدون للشمس من دون الله و زين لهم الشيطان اعمالهم فصدهم عن السبيل فهم لا يهتدون (24)
او و قومش را ديدم كه براى غير خدا -خورشيد- سجده مى‏كنند; و شيطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده، و آنها را از راه بازداشته; و از اين رو هدايت نمى‏شوند!» (24)

الا يسجدوا لله الذي يخرج الخب‏ء في السماوات و الارض و يعلم ما تخفون و ما تعلنون (25)
چرا براى خداوندى سجده نمى‏كنند كه آنچه را در آسمانها و زمين پنهان است خارج (و آشكار) مى‏سازد، و آنچه را پنهان مى‏داريد يا آشكار مى‏كنيد مى‏داند؟! (25)

الله لا اله الا هو رب العرش العظيم (26)
خداوندى كه معبودى جز او نيست، و پروردگار عرش عظيم است! (26)

قال سننظر ا صدقت ام كنت من الكاذبين (27)
(سليمان) گفت: «ما تحقيق مى‏كنيم ببينيم راست گفتى يا از دروغگويان هستى؟ (27)

اذهب بكتابي هذا فالقه اليهم ثم تول عنهم فانظر ما ذا يرجعون (28)
اين نامه مرا ببر و بر آنان بيفكن; سپس برگرد (و در گوشه‏اى توقف كن) ببين آنها چه عكس العملى نشان مى‏دهند! (28)

قالت يا ايها الملا اني القي الي كتاب كريم (29)
(ملكه سبا) گفت: «اى اشراف! نامه پرارزشى به سوى من افكنده شده! (29)

انه من سليمان و انه بسم الله الرحمن الرحيم (0) (30)
اين نامه از سليمان است، و چنين مى‏باشد: به نام خداوند بخشنده مهربان (30)

الا تعلوا علي و اتوني مسلمين (31)
توصيه من اين است كه نسبت به من برترى‏جويى نكنيد، و بسوى من آييد در حالى كه تسليم حق هستيد!» (31)

قالت يا ايها الملا افتوني في امري ما كنت قاطعة امرا حتى تشهدون (32)
(سپس) گفت: «اى اشراف (و اى بزرگان)! نظر خود را در اين امر مهم به من بازگو كنيد، كه من هيچ كار مهمى را بدون حضور (و مشورت) شما انجام نداده‏ام! (32)

قالوا نحن اولوا قوة و اولوا باس شديد و الامر اليك فانظري ما ذا تامرين (33)
گفتند: «ما داراى نيروى كافى و قدرت جنگى فراوان هستيم، ولى تصميم نهايى با توست; ببين چه دستور مى‏دهى!» (33)

قالت ان الملوك اذا دخلوا قرية افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة و كذلك يفعلون (34)
گفت: پادشاهان هنگامى كه وارد منطقه آبادى شوند آن را به فساد و تباهى مى‏كشند، و عزيزان آنجا را ذليل مى‏كنند; (آرى) كار آنان همين‏گونه است! (34)

و اني مرسلة اليهم بهدية فناظرة بم يرجع المرسلون (35)
و من (اكنون جنگ را صلاح نمى‏بينم،) هديه گرانبهايى براى آنان مى‏فرستم تا ببينم فرستادگان من چه خبر مى‏آورند (و از اين طريق آنها را بيازمايم)!» (35)

فلما جاء سليمان قال ا تمدونن بمال فما آتاني الله خير مما آتاكم بل انتم بهديتكم تفرحون (36)
هنگامى كه (فرستاده ملكه سبا)ا نزد سليمان آمد، گفت: «مى‏خواهيد مرا با مال كمك كنيد (و فريب دهيد)؟! آنچه خدا به من داده، بهتر است از آنچه به شما داده است; بلكه شما هستيد كه به هديه‏هايتان خوشحال مى‏شويد! (36)

ارجع اليهم فلناتينهم بجنود لا قبل لهم بها و لنخرجنهم منها اذلة و هم صاغرون (37)
بسوى آنان بازگرد (و اعلام كن) با لشكريانى به سراغ آنان مى‏آييم كه قدرت مقابله با آن را نداشته باشند; و آنان را از آن (سرزمين آباد) با ذلت و خوارى بيرون مى‏رانيم!» (37)

قال يا ايها الملؤا ايكم ياتيني بعرشها قبل ان ياتوني مسلمين (38)
(سليمان) گفت: «اى بزرگان! كدام يك از شما تخت او را براى من مى‏آورد پيش از آنكه به حال تسليم نزد من آيند؟» (38)

قال عفريت من الجن انا آتيك به قبل ان تقوم من مقامك و اني عليه لقوي امين (39)
عفريتى از جن گفت: «من آن را نزد تو مى‏آورم پيش از آنكه از مجلست برخيزى و من نسبت به اين امر، توانا و امينم!» (39)

قال الذي عنده علم من الكتاب انا آتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك فلما رآه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربي ليبلوني ا اشكر ام اكفر و من شكر فانما يشكر لنفسه و من كفر فان ربي غني كريم (40)
(اما) كسى كه دانشى از كتاب (آسمانى) داشت گفت: «پيش از آنكه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد!» و هنگامى كه(سليمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا ديد گفت: «اين از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را بجا مى‏آورم يا كفران مى‏كنم؟! و هر كس شكر كند، به نفع خود شكر مى‏كند; و هر كس كفران نمايد (بزيان خويش نموده است، كه) پروردگار من، غنى و كريم است!» (40)

قال نكروا لها عرشها ننظر ا تهتدي ام تكون من الذين لا يهتدون (41)
(سليمان) گفت: «تخت او را برايش ناشناس سازيد; ببينم آيا متوجه مى‏شود يا از كسانى است كه هدايت نخواهند شد؟! (41)

فلما جاءت قيل ا هكذا عرشك قالت كانه هو و اوتينا العلم من قبلها و كنا مسلمين (42)
هنگامى كه آمد، به او گفته شد: «آيا تخت تو اين گونه است؟» گفت: گويا خود آن است! و ما پيش از اين هم آگاه بوديم و اسلام آورده بوديم!» (42)

و صدها ما كانت تعبد من دون الله انها كانت من قوم كافرين (43)
و او را از آنچه غير از خدا ميپرستيد بازداشت، كه او ( ملكه سبا) از قوم كافران بود. (43)

قيل لها ادخلي الصرح فلما راته حسبته لجة و كشفت عن ساقيها قال انه صرح ممرد من قوارير قالت رب اني ظلمت نفسي و اسلمت مع سليمان لله رب العالمين (44)
به او گفته شد: «داخل حياط (قصر) شو!» هنگامى كه نظر به آن افكند، پنداشت نهر آبى است و ساق پاهاى خود را برهنه كرد (تا از آب بگذرد; اما سليمان) گفت: «(اين آب نيست،) بلكه قصرى است از بلور صاف!» (ملكه سبا) گفت: «پروردگارا! من به خود ستم كردم; و (اينك) با سليمان براى خداوندى كه پروردگار عالميان است اسلام آوردم!» (44)

و لقد ارسلنا الى ثمود اخاهم صالحا ان اعبدوا الله فاذا هم فريقان يختصمون (45)
ما به سوى «ثمود»، برادرشان «صالح‏» را فرستاديم كه: خداى يگانه‏را بپرستيد! اما آنان به دو گروه تقسيم شدند كه به مخاصمه پرداختند. (45)

قال يا قوم لم تستعجلون بالسيئة قبل الحسنة لولا تستغفرون الله لعلكم ترحمون (46)
(صالح) گفت: «اى قوم من! چرا براى بدى قبل از نيكى عجله مى‏كنيد (و عذاب الهى را مى‏طلبيد نه رحمت او را)؟! چرا از خداوند تقاضاى آمرزش نمى‏كنيد تا شايد مشمول رحمت (او) شويد؟!» (46)

قالوا اطيرنا بك و بمن معك قال طائركم عند الله بل انتم قوم تفتنون (47)
آنها گفتند: «ما تو را و كسانى كه با تو هستند به فال بد گرفتيم!» (صالح) گفت: «فال (نيك و) بد شما نزد خداست (و همه مقدرات به قدرت او تعيين مى‏گردد); بلكه شما گروهى هستيد فريب‏خورده! (47)

و كان في المدينة تسعة رهط يفسدون في الارض و لا يصلحون (48)
و در آن شهر، نه گروهك بودند كه در زمين فساد مى‏كردند و اصلاح نمى‏كردند. (48)

قالوا تقاسموا بالله لنبيتنه و اهله ثم لنقولن لوليه ما شهدنا مهلك اهله و انا لصادقون (49)
آنها گفتند: «بياييد قسم ياد كنيد به خدا كه بر او ( صالح) و خانواده اش شبيخون مى زنيم (و آنها را به قتل مى‏رسانيم;) سپس به ولى دم او مى‏گوييم: ما هرگز از هلاكت خانواده او خبر نداشتيم و در اين گفتار خود صادق هستيم!» (49)

و مكروا مكرا و مكرنا مكرا و هم لا يشعرون (50)
آنها نقشه مهمى كشيدند، و ما هم نقشه مهمى; در حالى كه آنها درك نمى‏كردند! (50)

فانظركيف كان عاقبة مكرهم انا دمرناهم و قومهم اجمعين (51)
بنگر عاقبت توطئه آنها چه شد، كه ما آنها و قومشان همگى را نابود كرديم; (51)

فتلك بيوتهم خاوية بما ظلموا ان في ذلك لآية لقوم يعلمون (52)
اين خانه‏هاى آنهاست كه بخاطر ظلم و ستمشان خالى مانده; و در اين نشانه روشنى است براى كسانى كه آگاهند! (52)

و انجينا الذين آمنوا و كانوا يتقون (53)
و كسانى را كه ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند نجات داديم! (53)

و لوطا اذ قال لقومه ا تاتون الفاحشة و انتم تبصرون (54)
و لوط را (به ياد آور) هنگامى كه به قومش گفت: «آيا شما به سراغ كار بسيار زشتى مى‏رويد در حالى كه (نتايج شوم آن را) مى‏بينيد؟! (54)

ا انكم لتاتون الرجال شهوة من دون النساء بل انتم قوم تجهلون (55)
آيا شما بجاى زنان، از روى شهوت به سراغ مردان مى‏رويد؟! شما قومى نادانيد!» (55)

فما كان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوا آل لوط من قريتكم انهم اناس يتطهرون (56)
آنها پاسخى جز اين نداشتند كه (به يكديگر) گفتند: «خاندان لوط را از شهر و ديار خود بيرون كنيد، كه اينها افرادى پاكدامن هستند!» (56)

فانجيناه و اهله الا امراته قدرناها من الغابرين (57)
ما او و خانواده‏اش را نجات داديم، بجز همسرش كه مقدر كرديم جزء باقى‏ماندگان (در آن شهر) باشد! (57)

و امطرنا عليهم مطرا فساء مطر المنذرين (58)
سپس بارانى (از سنگ) بر سر آنها بارانديم (و همگى زير آن مدفون شدند); و چه بد است باران انذارشدگان! (58)

قل الحمد لله و سلام على عباده الذين اصطفى آلله خير اما يشركون (59)
بگو: «حمد مخصوص خداست; و سلام بر بندگان برگزيده‏اش!» آيا خداوند بهتر است يا بتهايى كه همتاى او قرارمى‏دهند؟! (59)

امن خلق السماوات و الارض و انزل لكم من السماء ماء فانبتنا به حدائق ذات بهجة ما كان لكم ان تنبتوا شجرها ا اله مع الله بل هم قوم يعدلون (60)
(آيا بتهايى كه معبود شما هستند بهترند) يا كسى كه آسمانها و زمين را آفريده؟! و براى شما از آسمان، آبى فرستاد كه با آن، باغهايى زيبا و سرورانگيز رويانديم; شما هرگز قدرت نداشتيد درختان آن را برويانيد! آيا معبود ديگرى با خداست؟! نه، بلكه آنها گروهى هستند كه (از روى نادانى، مخلوقات را) همطراز (پروردگارشان) قرار مى‏دهند! (60)

امن جعل الارض قرارا و جعل خلالها انهارا و جعل لها رواسي و جعل بين البحرين حاجزا ا اله مع الله بل اكثرهم لا يعلمون (61)
يا كسى كه زمين را مستقر و آرام قرار داد، و ميان آن نهرهايى روان ساخت، و براى آن كوه‏هاى ثابت و پابرجا ايجاد كرد، و ميان دو دريا مانعى قرار داد (تا با هم مخلوط نشوند; با اين حال) آيا معبودى با خداست؟! نه، بلكه بيشتر آنان نمى‏دانند (و جاهلند)! (61)

امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء و يجعلكم خلفاء الارض ا اله مع الله قليلا ما تذكرون (62)
يا كسى كه دعاى مضطر را اجابت مى‏كند و گرفتارى را برطرف مى‏سازد، و شما را خلفاى زمين قرارمى‏دهد; آيا معبودى با خداست؟! كمتر متذكر مى‏شويد! (62)

امن يهديكم في ظلمات البر و البحر و من يرسل الرياح بشرا بين‏يدي رحمته ا اله مع الله تعالى الله عما يشركون (63)
يا كسى كه شما را در تاريكيهاى صحرا و دريا هدايت مى‏كند، و كسى كه بادها را بعنوان بشارت پيش از نزول رحمتش مى‏فرستد; آيا معبودى با خداست؟! خداوند برتر است از آنچه براى او شريك قرارمى‏دهند! (63)

امن يبدؤا الخلق ثم يعيده و من يرزقكم من السماء و الارض ا اله مع الله قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين (64)
يا كسى كه آفرينش را آغاز كرد، سپس آن را تجديد مى‏كند، و كسى كه شما را از آسمان و زمين روزى مى‏دهد; آيا معبودى با خداست؟! بگو: «دليلتان را بياوريد اگر راست مى‏گوييد! (64)

قل لا يعلم من في السماوات و الارض الغيب الا الله و ما يشعرون ايان يبعثون (65)
بگو: «كسانى كه در آسمانها و زمين هستند غيب نمى‏دانند جز خدا، و نمى‏دانند كى برانگيخته مى‏شوند!» (65)

بل ادارك علمهم في الآخرة بل هم في شك منها بل هم منها عمون (66)
آنها ( مشركان) اطلاع صحيحى درباره آخرت ندارند; بلكه در اصل آن شك دارند; بلكه نسبت به آن نابينايند! (66)

و قال الذين كفروا ا اذا كنا ترابا و آباؤنا ا انا لمخرجون (67)
و كافران گفتند: «آيا هنگامى كه ما و پدرانمان خاك شديم، (زنده مى‏شويم و) از دل خاك بيرون مى‏آييم؟! (67)

لقد وعدنا هذا نحن و آباؤنا من قبل ان هذا الا اساطير الاولين (68)
اين وعده‏اى است كه به ما و پدرانمان از پيش داده شده; اينها همان افسانه‏هاى خرافى پيشينيان است!» (68)

قل سيروا في الارض فانظروا كيف كان عاقبة المجرمين (69)
بگو: «در روى زمين سير كنيد و ببينيد عاقبت كار مجرمان به كجا رسيد!» (69)

و لا تحزن عليهم و لا تكن في ضيق مما يمكرون (70)
از (تكذيب و انكار) آنان غمگين مباش، و سينه‏ات از توطئه آنان تنگ نشود! (70)

و يقولون متى هذا الوعد ان كنتم صادقين (71)
آنها مى‏گويند: «اين وعده (عذاب كه به ما مى‏دهيد) كى خواهد آمد اگر راست مى‏گوييد؟!» (71)

قل عسى ان يكون ردف لكم بعض الذي تستعجلون (72)
بگو: «شايد پاره‏اى از آنچه درباره آن شتاب مى‏كنيد، نزديك و در كنار شما باشد!» (72)

و ان ربك لذو فضل على الناس و لكن اكثرهم لا يشكرون (73)
مسلما پروردگار تو نسبت به مردم، فضل (و رحمت) دارد; ولى بيشترشان شكرگزار نيستند! (73)

و ان ربك ليعلم ما تكن صدورهم و ما يعلنون (74)
و پروردگارت آنچه را در سينه‏هايشان پنهان مى‏دارند و آنچه را آشكار مى‏كنند بخوبى مى‏داند! (74)

و ما من غائبة في السماء و الارض الا في كتاب مبين (75)
و هيچ موجود پنهانى در آسمان و زمين نيست مگر اينكه در كتاب مبين (در لوح محفوظ و علم بى‏پايان پروردگار) ثبت است! (75)

ان هذا القرآن يقص على بني اسرائيل اكثر الذي هم فيه يختلفون (76)
اين قرآن اكثر چيزهايى را كه بنى اسرائيل در آن اختلاف دارند براى آنان بيان مى‏كند; (76)

و انه لهدى و رحمة للمؤمنين (77)
و مايه هدايت و رحمت براى مؤمنان است! (77)

ان ربك يقضي بينهم بحكمه و هو العزيز العليم (78)
پروردگار تو ميان آنها در قيامت به حكم خود داورى مى‏كند; و اوست قادر دانا. (78)

فتوكل على الله انك على الحق المبين (79)
پس بر خدا توكل كن، كه تو بر حق آشكار هستى! (79)

انك لا تسمع الموتى و لا تسمع الصم الدعاء اذا ولوا مدبرين (80)
مسلما تو نمى‏توانى سخنت را به گوش مردگان برسانى، و نمى‏توانى كران را هنگامى كه روى برمى‏گردانند و پشت مى‏كنند فراخوانى! (80)

و ما انت بهادي العمي عن ضلالتهم ان تسمع الا من يؤمن بآياتنا فهم مسلمون (81)
و نيز نمى‏توانى كوران را از گمراهيشان برهانى; تو فقط ميتوانى سخن خود را به گوش كسانى برسانى كه آماده پذيرش ايمان به آيات ما هستند و در برابر حق تسليمند! (81)

و اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابة من الارض تكلمهم ان الناس كانوا بآياتنا لا يوقنون (82)
و هنگامى كه فرمان عذاب آنها رسد (و در آستانه رستاخيز قرار گيرند)، جنبنده‏اى را از زمين براى آنها خارج مى‏كنيم كه با آنان تكلم مى‏كند (و مى‏گويد) كه مردم به آيات ما ايمان نمى‏آوردند. (82)

و يوم نحشر من كل امة فوجا ممن يكذب بآياتنا فهم يوزعون (83)
(به خاطر آور) روزى را كه ما از هر امتى، گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مى‏كردند محشور مى‏كنيم; و آنها را نگه مى‏داريم تا به يكديگر ملحق شوند! (83)

حتى اذا جاؤ قال ا كذبتم بآياتي و لم تحيطوا بها علما اما ذا كنتم تعملون (84)
تا زمانى كه (به پاى حساب) مى‏آيند، (به آنان) مى‏گويد: «آيا آيات مرا تكذيب كرديد و در صدد تحقيق برنيامديد؟! شما چه اعمالى انجام مى‏داديد؟!» (84)

و وقع القول عليهم بما ظلموا فهم لا ينطقون (85)
دراين هنگام، فرمان عذاب بخاطر ظلمشان بر آنها واقع مى‏شود، و آنها سخنى ندارند كه بگويند! (85)

ا لم يروا انا جعلنا الليل ليسكنوا فيه و النهار مبصرا ان في ذلك لآيات لقوم يؤمنون (86)
يا نديدند كه ما شب را براى آرامش آنها قرار داديم و روز را روشنى‏بخش؟! در اين امور نشانه‏هاى روشنى است براى كسانى كه ايمان مى‏آورند (و آماده قبول حقند). (86)

و يوم ينفخ في الصور ففزع من في السماوات و من في الارض الا من شاء الله و كل اتوه داخرين (87)
و (به خاطر آوريد) روزى را كه در «صور» دميده مى‏شود، و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند در وحشت فرو مى‏روند، جز كسانى كه خدا خواسته; و همگى با خضوع در پيشگاه او حاضر مى‏شوند! (87)

و ترى الجبال تحسبها جامدة و هي تمر مر السحاب صنع الله الذي اتقن كل شي‏ء انه خبير بما تفعلون (88)
كوه‏ها را مى‏بينى، و آنها را ساكن و جامد مى‏پندارى، در حالى كه مانند ابر در حركتند; اين صنع و آفرينش خداوندى است كه همه چيز را متقن آفريده; او از كارهايى كه شما انجام مى‏دهيد مسلما آگاه است! (88)

من جاء بالحسنة فله خير منها و هم من فزع يومئذ آمنون (89)
كسانى كه كار نيكى انجام دهند پاداشى بهتر از آن خواهند داشت; و آنان از وحشت آن روز درامانند! (89)

و من جاء بالسيئة فكبت وجوههم في النار هل تجزون الا ما كنتم تعملون (90)
و آنها كه اعمال بدى انجام دهند، به صورت در آتش افكنده مى‏شوند; آيا جزايى جز آنچه عمل مى‏كرديد خواهيد داشت؟! (90)

انما امرت ان اعبد رب هذه البلدة الذي حرمها و له كل شي‏ء و امرت ان اكون من المسلمين (91)
(بگو:) من مامورم پروردگار اين شهر (مقدس مكه) را عبادت كنم، همان كسى كه اين شهر را حرمت بخشيده; در حالى كه همه چيز از آن اوست! و من مامورم كه از مسلمين باشم; (91)

و ان اتلوا القرآن فمن اهتدى فانما يهتدي لنفسه و من ضل فقل انما انا من المنذرين (92)
و اينكه قرآن را تلاوت كنم! هر كس هدايت شود بسود خود هدايت شده; و هر كس گمراه گردد (زيانش متوجه خود اوست;) بگو: «من فقط از انذاركنندگانم!» (92)

و قل الحمد لله سيريكم آياته فتعرفونها و ما ربك بغافل عما تعملون (93)
بگو: «حمد و ستايش مخصوص ذات خداست; بزودى آياتش را به شما نشان مى‏دهد تا آن را بشناسيد; و پروردگار تو از آنچه انجام مى‏دهيد غافل نيست! (93)