شماره سوره

نام سوره

الفاتحة
البقرة
آل‏عمران
النساء
المائدة
الانعام
الاعراف
الانفال
التوبة
يونس
هود
يوسف
الرعد
ابراهيم
الحجر
النحل
الاسراء
الكهف
مريم
طه
الانبياء
الحج
المؤمنون
النور
الفرقان
الشعراء
النمل
القصص
العنكبوت
الروم
لقمان
السجده
الاحزاب
سبا
فاطر
يس
الصافات
ص
الزمر
غافر
فصلت
الشورى
الزخرف
الدخان
الجاثية
الاحقاف
محمد
الفتح
الحجرات
ق
الذاريات
الطور
النجم
القمر
الرحمن
الواقعة
الحديد
المجادلة
الحشر
الممتحنة
الصف
الجمعة
المنافقون
التغابن
الطلاق
التحريم
الملك
القلم
الحاقة
المعارج
نوح
الجن
المزمل
المدثر
القيامة
الانسان
المرسلات
النبا
النازعات
عبس
التكوير
الانفطار
المطففين
الانشقاق
البروج
الطارق
الاعلى
الغاشية
الفجر
البلد
الشمس
الليل
الضحى
الشرح
التين
العلق
القدر
البينة
الزلزلة
العاديات
القارعة
التكاثر
العصر
الهمزة
الفيل
قريش
الماعون
الكوثر
الكافرون
النصر
المسد
الاخلاص
الفلق
الناس

سوره مباركه طه سوره شماره 20

بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

طه (1)
طه (1)

ما انزلنا عليك القرآن لتشقى (2)
ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه خود را به زحمت بيفكنى! (2)

الا تذكرة لمن يخشى (3)
آن را فقط براى يادآورى كسانى كه (از خدا) مى‏ترسند نازل ساختيم. (3)

تنزيلا ممن خلق الارض و السماوات العلى (4)
(اين قرآن) از سوى كسى نازل شده كه زمين و آسمانهاى بلند را آفريده است. (4)

الرحمن على العرش استوى (5)
همان بخشنده‏اى كه بر عرش مسلط است. (5)

له ما في السماوات و ما في الارض و ما بينهما و ما تحت الثرى (6)
از آن اوست آنچه در آسمانها، و آنچه در زمين، و آنچه ميان آن دو، و آنچه در زير خاك (پنهان) است! (6)

و ان تجهر بالقول فانه يعلم السر و اخفى (7)
اگر سخن آشكارا بگويى (يا مخفى كنى)، او اسرار -و حتى پنهان‏تر از آن- را نيز مى‏داند! (7)

الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنى (8)
او خداوندى است كه معبودى جز او نيست; و نامهاى نيكوتر از آن اوست! (8)

و هل اتاك حديث موسى (9)
و آيا خبر موسى به تو رسيده است؟ (9)

اذ راى نارا فقال لاهله امكثوا اني آنست نارا لعلي آتيكم منها بقبس او اجد على النار هدى (10)
هنگامى كه (از دور) آتشى مشاهده كرد، و به خانواده خود گفت: «(اندكى) درنگ كنيد كه من آتشى ديدم! شايد شعله‏اى از آن براى شما بياورم; يا بوسيله اين آتش راه را پيدا كنم!» (10)

فلما اتاها نودي يا موسى (11)
هنگامى كه نزد آتش آمد، ندا داده شد كه: «اى موسى! (11)

اني انا ربك فاخلع نعليك انك بالواد المقدس طوى (12)
من پروردگار توام! كفشهايت را بيرون آر، كه تو در سرزمين مقدس «طوى‏» هستى! (12)

و انا اخترتك فاستمع لما يوحى (13)
و من تو را (براى مقام رسالت) برگزيدم; اكنون به آنچه برتو وحى مى‏شود، گوش فراده! (13)

انني انا الله لا اله الا انا فاعبدني و اقم الصلاة لذكري (14)
من «الله‏» هستم; معبودى جز من نيست! مرا بپرست، و نماز را براى ياد من بپادار! (14)

ان الساعة آتية اكاد اخفيها لتجزى كل نفس بما تسعى (15)
بطور قطع رستاخيز خواهد آمد! مى‏خواهم آن را پنهان كنم، تا هر كس در برابر سعى و كوشش خود، جزا داده شود! (15)

فلا يصدنك عنها من لا يؤمن بها و اتبع هواه فتردى (16)
پس مبادا كسى كه به آن ايمان ندارد و از هوسهاى خويش پيروى مى‏كند، تو را از آن بازدارد; كه هلاك خواهى شد! (16)

و ما تلك بيمينك يا موسى (17)
و آن چيست در دست راست تو، اى موسى؟! (17)

قال هي عصاي اتوكؤا عليها و اهش بها على غنمي و لي فيها مآرب اخرى (18)
گفت: «اين عصاى من است; بر آن تكيه مى‏كنم، برگ درختان را با آن براى گوسفندانم فرومى‏ريزم; و مرا با آن كارها و نيازهاى ديگرى است. (18)

قال القها يا موسى (19)
گفت: «اى موسى! آن را بيفكن.» (19)

فالقاها فاذا هي حية تسعي (20)
پس موسى آن (عصا) را افكند، كه ناگهان اژدهايى شد كه به هر سو مى‏شتافت. (20)

قال خذها و لا تخف سنعيدها سيرتها الاولى (21)
گفت: «آن را بگير و نترس، ما آن را به صورت اولش بازمى‏گردانيم. (21)

و اضمم يدك الى جناحك تخرج بيضاء من غير سوء آية اخرى (22)
و دستت را به گريبانت ببر، تا سفيد و بى‏عيب بيرون آيد; اين نشانه ديگرى (از سوى خداوند) است. (22)

لنريك من آياتنا الكبرى (23)
تا از نشانه‏هاى بزرگ خويش به تو نشان دهيم. (23)

اذهب الى فرعون انه طغى (24)
اينك به سوى فرعون برو، كه او طغيان كرده است.» (24)

قال رب اشرح لي صدري (25)
(موسى) گفت: «پروردگارا! سينه‏ام را گشاده كن; (25)

و يسر لي امري (26)
و كارم رابرايم آسان گردان! (26)

و احلل عقدة من لساني (27)
و گره از زبانم بگشاى; (27)

يفقهوا قولي (28)
تا سخنان مرا بفهمند! (28)

و اجعل لي وزيرا من اهلي (29)
و وزيرى از خاندانم براى من قرار ده... (29)

هارون اخي (30)
برادرم هارون را! (30)

اشدد به ازري (31)
با او پشتم را محكم كن; (31)

و اشركه في امري (32)
و او را در كارم شريك ساز; (32)

كي نسبحك كثيرا (33)
تا تو را بسيار تسبيح گوييم; (33)

و نذكرك كثيرا (34)
و تو را بسيار ياد كنيم; (34)

انك كنت بنا بصيرا (35)
چرا كه تو هميشه از حال ما آگاه بوده‏اى!» (35)

قال قد اوتيت سؤلك يا موسى (36)
فرمود: «اى موسى! آنچه را خواستى به تو داده شد! (36)

و لقد مننا عليك مرة اخرى (37)
و ما بار ديگر تو را مشمول نعمت خود ساختيم... (37)

اذ اوحينا الى امك ما يوحى (38)
آن زمان كه به مادرت آنچه لازم بود الهام كرديم... (38)

ان اقذفيه في التابوت فاقذفيه في اليم فليلقه اليم بالساحل ياخذه عدو لي و عدو له و القيت عليك محبة مني و لتصنع على عيني (39)
كه: «او را در صندوقى بيفكن، و آن صندوق را به دريا بينداز، تا دريا آن را به ساحل افكند; و دشمن من و دشمن او، آن را برگيرد!» و من محبتى از خودم بر تو افكندم، تا در برابر ديدگان ( علم) من، ساخته شوى (و پرورش يابى)! (39)

اذ تمشي اختك فتقول هل ادلكم على من يكفله فرجعناك الى امك كي تقر عينها و لا تحزن و قتلت نفسا فنجيناك من الغم و فتناك فتونا فلبثت سنين في اهل مدين ثم جئت على قدر يا موسى (40)
در آن هنگام كه خواهرت (در نزديكى كاخ فرعون) راه مى‏رفت و مى‏گفت: «آيا كسى را به شما نشان دهم كه اين نوزاد را كفالت مى‏كند (و دايه خوبى براى او خواهد بود)!» پس تو را به مادرت بازگردانديم، تا چشمش به تو روشن شود; و غمگين نگردد! و تو يكى (از فرعونيان) را كشتى; اما ما تو را از اندوه نجات داديم! و بارها تو را آزموديم! پس از آن، ساليانى در ميان مردم «مدين; توقف نمودى; سپس در زمان مقدر (براى فرمان رسالت) به اين جا آمدى، اى موسى! (40)

و اصطنعتك لنفسي (41)
و من تو را براى خودم ساختم (و پرورش دادم)! (41)

اذهب انت و اخوك بآياتي و لا تنيا في ذكري (42)
(اكنون) تو و برادرت با آيات من برويد، و در ياد من كوتاهى نكنيد! (42)

« اذهبا الى فرعون انه طغى (43)
بسوى فرعون برويد; كه طغيان كرده است! (43)

فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشى (44)
اما بنرمى با او سخن بگوييد; شايد متذكر شود، يا (از خدا) بترسد! (44)

قالا ربنا اننا نخاف ان يفرط علينا او ان يطغى (45)
(موسى و هارون) گفتند: «پروردگارا! از اين مى‏ترسيم كه بر ما پيشى گيرد (و قبل از بيان حق، ما را آزار دهد); يا طغيان كند (و نپذيرد)!» (45)

قال لا تخافا انني معكما اسمع و ارى (46)
فرمود: «نترسيد! من با شما هستم; (همه چيز را) مى‏شنوم و مى‏بينم! (46)

فاتياه فقولا انا رسولا ربك فارسل معنا بني اسرائيل و لا تعذبهم قد جئناك بآية من ربك و السلام على من اتبع الهدى (47)
به سراغ او برويد و بگوييد: «ما فرستادگان پروردگار توئيم! بنى اسرائيل را با ما بفرست; و آنان را شكنجه و آزار مكن! ما نشانه روشنى از سوى پروردگارت براى تو آورده‏ايم! و درود بر آن كس باد كه از هدايت پيروى مى‏كند! (47)

انا قد اوحي الينا ان العذاب على من كذب و تولى (48)
به ما وحى شده كه عذاب بر كسى است كه (آيات الهى را) تكذيب كند و سرپيچى نمايد!» (48)

قال فمن ربكما يا موسى (49)
(فرعون) گفت: «پروردگار شما كيست، اى موسى؟!» (49)

قال ربنا الذي اعطى كل شي‏ء خلقه ثم هدى (50)
گفت: «پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده; سپس هدايت كرده است!» (50)

قال فما بال القرون الاولى (51)
گفت: «پس تكليف نسلهاى گذشته (كه به اينها ايمان نداشتند) چه خواهد شد؟!» (51)

قال علمها عند ربي في كتاب لا يضل ربي و لا ينسى (52)
گفت: «آگاهى مربوط به آنها، نزد پروردگارم در كتابى ثبت است; پروردگارم هرگز گمراه نمى‏شود، و فراموش نمى‏كند (و آنچه شايسته آنهاست به ايشان مى‏دهد)! (52)

الذي جعل لكم الارض مهدا و سلك لكم فيها سبلا و انزل من السماء ماء فاخرجنا به ازواجا من نبات شتى (53)
همان خداوندى كه زمين را براى شما محل آسايش قرار داد; و راه‏هايى در آن ايجاد كرد; و از آسمان، آبى فرستاد!» كه با آن، انواع گوناگون گياهان را (از خاك تيره) برآورديم. (53)

كلوا و ارعوا انعامكم ان في ذلك لآيات لاولي النهى (54)
هم خودتان بخوريد; و هم چهارپايانتان را در آن به چرا بريد! مسلما در اينها نشانه‏هاى روشنى براى خردمندان است! (54)

منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى (55)
ما شما را از آن ( زمين) آفريديم; و در آن بازمى‏گردانيم; و بار ديگر (در قيامت) شما را از آن بيرون مى‏آوريم! (55)

و لقد اريناه آياتنا كلها فكذب و ابى (56)
ما همه آيات خود را به او نشان داديم; اما او تكذيب كرد و سرباز زد! (56)

قال ا جئتنا لتخرجنا من ارضنا بسحرك يا موسى (57)
گفت: «اى موسى! آيا آمده‏اى كه با سحر خود، ما را از سرزمينمان بيرون كنى؟! (57)

فلناتينك بسحر مثله فاجعل بيننا و بينك موعدا لا نخلفه نحن و لا انت مكانا سوى (58)
قطعا ما هم سحرى همانند آن براى تو خواهيم آورد! هم اكنون (تاريخش را تعيين كن، و) موعدى ميان ما و خودت قرار ده كه نه ما و نه تو، از آن تخلف نكنيم; آن هم در مكانى كه نسبت به همه يكسان باشد!» (58)

قال موعدكم يوم الزينة و ان يحشر الناس ضحي (59)
گفت: «ميعاد ما و شما روز زينت ( روز عيد) است; به شرط اينكه همه مردم ، هنگامى كه روز، بالا مى‏آيد، جمع شوند!» (59)

فتولى فرعون فجمع كيده ثم اتى (60)
فرعون آن مجلس را ترك گفت; و تمام مكر و فريب خود را جمع كرد; و سپس همه را (در روز موعود) آورد. (60)

قال لهم موسى ويلكم لا تفتروا على الله كذبا فيسحتكم بعذاب و قد خاب من افترى (61)
موسى به آنان گفت: «واى بر شما! دروغ بر خدا نبنديد، كه شما را با عذابى نابود مى‏سازد! و هر كس كه (بر خدا) دروغ ببندد، نوميد (و شكست خورده) مى‏شود!» (61)

فتنازعوا امرهم بينهم و اسروا النجوى (62)
آنها در ميان خود، در مورد ادامه راهشان به نزاع برخاستند; و مخفيانه و درگوشى با هم سخن گفتند. (62)

قالوا ان هذان لساحران يريدان ان يخرجاكم من ارضكم بسحرهما و يذهبا بطريقتكم المثلى (63)
گفتند: «اين دو (نفر) مسلما ساحرند! مى‏خواهند با سحرشان شما را از سرزمينتان بيرون كنند و راه و رسم نمونه شما را از بين ببرند! (63)

فاجمعوا كيدكم ثم ائتوا صفا و قد افلح اليوم من استعلى (64)
اكنون كه چنين است، تمام نيرو و نقشه خود را جمع كنيد، و در يك صف (به ميدان مبارزه) بياييد; امروز رستگارى از آن كسى است كه برترى خود را اثبات كند! (64)

قالوا يا موسى اما ان تلقي و اما ان نكون اول من القى (65)
(ساحران) گفتند: «اى موسى! آيا تو اول (عصاى خود را) مى‏افكنى، يا ما كسانى باشيم كه اول بيفكنيم؟!» (65)

قال بل القوا فاذا حبالهم و عصيهم يخيل اليه من سحرهم انها تسعى (66)
گفت: «شما اول بيفكنيد!» در اين هنگام طنابها و عصاهاى آنان بر اثر سحرشان چنان به نظر مى‏رسيد كه حركت مى‏كند! (66)

فاوجس في نفسه خيفة موسى (67)
موسى ترس خفيفى در دل احساس كرد (مبادا مردم گمراه شوند)! (67)

قلنا لا تخف انك انت الاعلى (68)
گفتيم: «نترس! تو مسلما (پيروز و) برترى! (68)

و الق ما في يمينك تلقف ما صنعوا انما صنعوا كيد ساحر و لا يفلح الساحر حيث اتى (69)
و آنچه را در دست راست دارى بيفكن، تمام آنچه را ساخته‏اند مى‏بلعد! آنچه ساخته‏اند تنها مكر ساحر است; و ساحر هر جا رود رستگار نخواهد شد!» (69)

فالقي السحرة سجدا قالوا آمنا برب هارون و موسى (70)
(موسى عصاى خود را افكند، و آنچه را كه آنها ساخته بودند بلعيد.) ساحران همگى به سجده افتادند و گفتند: «ما به پروردگار هارون و موسى ايمان آورديم!» (70)

قال آمنتم له قبل ان آذن لكم انه لكبيركم الذي علمكم السحر فلاقطعن ايديكم و ارجلكم من خلاف و لاصلبنكم في جذوع النخل و لتعلمن اينا اشد عذابا و ابقى (71)
(فرعون) گفت: «آيا پيش از آنكه به شما اذن دهم به او ايمان آورديد؟! مسلما او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است! به يقين دستها و پاهايتان را بطور مخالف قطع مى‏كنم; و شما را از تنه‏هاى نخل به دار مى‏آويزم; و خواهيد دانست مجازات كدام يك از ما دردناكتر و پايدارتر است!» (71)

قالوا لن نؤثرك على ما جاءنا من البينات و الذي فطرنا فاقض ما انت قاض انما تقضي هذه الحياة الدنيا (72)
گفتند: «سوگند به آن كسى كه ما را آفريده، هرگز تو را بر دلايل روشنى كه براى ما آمده، مقدم نخواهيم داشت! هر حكمى مى‏خواهى بكن; تو تنها در اين زندگى دنيا مى‏توانى حكم كنى! (72)

انا آمنا بربنا ليغفر لنا خطايانا و ما اكرهتنا عليه من السحر و الله خير و ابقى (73)
ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهانمان و آنچه را از سحر بر ما تحميل كردى ببخشايد; و خدا بهتر و پايدارتر است!» (73)

انه من يات ربه مجرما فان له جهنم لا يموت فيها و لا يحيى (74)
هر كس در محضر پروردگارش خطاكار حاضر شود، آتش دوزخ براى اوست; در آن جا، نه مى‏ميرد و نه زندگى مى‏كند! (74)

و من ياته مؤمنا قد عمل الصالحات فاولئك لهم الدرجات العلى (75)
و هر كس با ايمان نزد او آيد، و اعمال صالح انجام داده باشد، چنين كسانى درجات عالى دارند.. . (75)

جنات عدن تجري من تحتها الانهار خالدين فيها و ذلك جزاء من تزكى (76)
باغهاى جاويدان بهشت، كه نهرها از زير درختانش جارى است، در حالى كه هميشه در آن خواهند بود; اين است پاداش كسى كه خود را پاك نمايد! (76)

و لقد اوحينا الى موسى ان اسر بعبادي فاضرب لهم طريقا في البحر يبسا لا تخاف دركا و لا تخشى (77)
ما به موسى وحى فرستاديم كه: «شبانه بندگانم را (از مصر) با خود ببر; و براى آنها راهى خشك در دريا بگشا; كه نه از تعقيب (فرعونيان) خواهى ترسيد، و نه از غرق شدن در دريا! (77)

فاتبعهم فرعون بجنوده فغشيهم من اليم ما غشيهم (78)
(به اين ترتيب) فرعون با لشكريانش آنها را دنبال كردند; و دريا آنان را (در ميان امواج خروشان خود) بطور كامل پوشانيد! (78)

و اضل فرعون قومه و ما هدى (79)
فرعون قوم خود را گمراه ساخت; و هرگز هدايت نكرد! (79)

يا بني اسرائيل قد انجيناكم من عدوكم و واعدناكم جانب الطور الايمن و نزلنا عليكم المن و السلوى (80)
اى بنى اسرائيل! ما شما را از چنگال دشمنتان نجات داديم; و در طرف راست كوه طور، با شما وعده گذارديم; و «من‏» و «سلوى‏» بر شما نازل كرديم! (80)

كلوا من طيبات ما رزقناكم و لا تطغوا فيه فيحل عليكم غضبي و من يحلل عليه غضبي فقد هوى (81)
بخوريداز روزيهاى پاكيزه‏اى كه به شما داده‏ايم; و در آن طغيان نكنيد، كه غضب من بر شما وارد شود و هر كس غضبم بر او وارد شود، سقوط مى‏كند! (81)

و اني لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى (82)
و من هر كه را توبه كند، و ايمان آورد، و عمل صالح انجام دهد، سپس هدايت شود، مى‏آمرزم! (82)

و ما اعجلك عن قومك يا موسى (83)
اى موسى! چه چيز سبب شد كه از قومت پيشى گيرى، و (براى آمدن به كوه طور)عجله كنى؟! (83)

قال هم اولاء على اثري و عجلت اليك رب لترضى (84)
عرض كرد: «پروردگارا! آنان در پى منند; و من به سوى تو شتاب كردم، تا از من خشنود شوى! (84)

قال فانا قد فتنا قومك من بعدك و اضلهم السامري (85)
فرمود: «ما قوم تو را بعد از تو، آزموديم و سامرى آنها را گمراه ساخت!» (85)

فرجع موسى الى قومه غضبان اسفا قال يا قوم ا لم يعدكم ربكم وعدا حسنا ا فطال عليكم العهد ام اردتم ان يحل عليكم غضب من ربكم فاخلفتم موعدي (86)
موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود بازگشت و گفت: «اى قوم من! مگر پروردگارتان وعده نيكويى به شما نداد؟! آيا مدت جدايى من از شما به طول انجاميد، يا مى‏خواستيد غضب پروردگارتان بر شما نازل شود كه با وعده من مخالفت كرديد؟!» (86)

قالوا ما اخلفنا موعدك بملكنا و لكنا حملنا اوزارا من زينة القوم فقذفناها فكذلك القى السامري (87)
گفتند: «ما به ميل و اراده خود از وعده تو تخلف نكرديم; بلكه مقدارى از زيورهاى قوم را كه با خود داشتيم افكنديم!» و سامرى اينچنين القا كرد... (87)

فاخرج لهم عجلا جسدا له خوار فقالوا هذا الهكم و اله موسى فنسي (88)
و براى آنان مجسمه گوساله‏اى كه صدايى همچون صداى گوساله (واقعى) داشت پديد آورد; و (به يكديگر) گفتند: «اين خداى شما، و خداى موسى است!» و او فراموش كرد (پيمانى را كه با خدا بسته بود)! (88)

ا فلا يرون الا يرجع اليهم قولا و لا يملك لهم ضرا و لا نفعا (89)
آيا نمى‏بينند كه (اين گوساله) هيچ پاسخى به آنان نمى‏دهد، و مالك هيچ گونه سود و زيانى براى آنها نيست؟! (89)

و لقد قال لهم هارون من قبل يا قوم انما فتنتم به و ان ربكم الرحمن فاتبعوني و اطيعوا امري (90)
و پيش از آن، هارون به آنها گفته بود: «اى قوم من! شما به اين وسيله مورد آزمايش قرار گرفته‏ايد! پروردگار شما خداوند رحمان است! پس، از من پيروى كنيد، و فرمانم را اطاعت نماييد!» (90)

قالوا لن نبرح عليه عاكفين حتى يرجع الينا موسى (91)
ولى آنها گفتند: «ما همچنان گرد آن مى‏گرديم (و به پرستش گوساله ادامه مى‏دهيم) تا موسى به سوى ما بازگردد!» (91)

قال يا هارون ما منعك اذ رايتهم ضلوا (92)
(موسى) گفت: «اى هارون! چرا هنگامى كه ديدى آنها گمراه شدند... (92)

الا تتبعن ا فعصيت امري (93)
از من پيروى نكردى؟! آيا فرمان مرا عصيان نمودى؟!» (93)

قال يا بن ام لا تاخذ بلحيتي و لا براسي اني خشيت ان تقول فرقت بين بني اسرائيل و لم ترقب قولي (94)
(هارون) گفت: «اى فرزند مادرم! ( اى برادر!) ريش و سر مرا مگير! من ترسيدم بگويى تو ميان بنى اسرائيل تفرقه انداختى، و سفارش مرا به كار نبستى!» (94)

قال فما خطبك يا سامري (95)
(موسى رو به سامرى كرد و) گفت: «تو چرا اين كار را كردى، اى سامرى؟!» (95)

قال بصرت بما لم يبصروا به فقبضت قبضة من اثر الرسول فنبذتها و كذلك سولت لي نفسي (96)
گفت: «من چيزى ديدم كه آنها نديدند; من قسمتى از آثار رسول (و فرستاده خدا) را گرفتم، سپس آن را افكندم، و اينچنين (هواى) نفس من اين كار را در نظرم جلوه داد!» (96)

قال فاذهب فان لك في الحياة ان تقول لا مساس و ان لك موعدا لن تخلفه و انظر الى الهك الذي ظلت عليه عاكفا لنحرقنه ثم لننسفنه في اليم نسفا (97)
(موسى) گفت: «برو، كه بهره تو در زندگى دنيا اين است كه (هر كس با تو نزديك شود) بگوئى با من تماس نگير!» و تو ميعادى (از عذاب خدا) دارى، كه هرگز تخلف نخواهد شد! (اكنون) بنگر به اين معبودت كه پيوسته آن را پرستش مى‏كردى! و ببين ما آن را نخست مى‏سوزانيم; سپس ذرات آن را به دريا مى‏پاشيم! (97)

انما الهكم الله الذي لا اله الا هو وسع كل شي‏ء علما (98)
معبود شما تنها خداوندى است كه جز او معبودى نيست; و علم او همه چيز را فرا گرفته است! (98)

كذلك نقص عليك من انباء ما قد سبق و قد آتيناك من لدنا ذكرا (99)
اين گونه بخشى از اخبار پيشين را براى تو بازگو مى‏كنيم; و ما از نزد خود، ذكر (و قرآنى) به تو داديم! (99)

من اعرض عنه فانه يحمل يوم القيامة وزرا (100)
هر كس از آن روى گردان شود، روز قيامت بار سنگينى (از گناه و مسؤوليت) بر دوش خواهد داشت! (100)

خالدين فيه و ساء لهم يوم القيامة حملا (101)
در حالى كه جاودانه در آن خواهند ماند; و بد بارى است براى آنها در روز قيامت! (101)

يوم ينفخ في الصور و نحشر المجرمين يومئذ زرقا (102)
همان روزى كه در «صور» دميده مى‏شود; و مجرمان را با بدنهاى كبود، در آن روز جمع مى‏كنيم! (102)

يتخافتون بينهم ان لبثتم الا عشرا (103)
آنها آهسته با هم گفتگو مى‏كنند; (بعضى مى‏گويند:) شما فقط ده (شبانه روز در عالم برزخ) توقف كرديد! (و نمى‏دانند چقدر طولانى بوده است!) (103)

نحن اعلم بما يقولون اذ يقول امثلهم طريقة ان لبثتم الا يوما (104)
ما به آنچه آنها مى‏گويند آگاهتريم، هنگامى كه نيكوروش‏ترين آنها مى‏گويد:«شما تنها يك روز درنگ كرديد!» (104)

و يسئلونك عن الجبال فقل ينسفها ربي نسفا (105)
و از تو درباره كوه‏ها سؤال مى‏كنند; بگو: «پروردگارم آنها را (متلاشى كرده) برباد مى‏دهد! (105)

فيذرها قاعا صفصفا (106)
سپس زمين را صاف و هموار و بى‏آب و گياه رها مى‏سازد... (106)

لا ترى فيها عوجا و لا امتا (107)
به گونه‏اى كه در آن، هيچ پستى و بلندى نمى‏بينى!» (107)

يومئذ يتبعون الداعي لا عوج له و خشعت الاصوات للرحمن فلا تسمع الا همسا (108)
در آن روز، همه از دعوت كننده الهى پيروى نموده، و قدرت بر مخالفت او نخواهند داشت (و همگى از قبرها برمى‏خيزند); و همه صداها در برابر (عظمت) خداوند رحمان، خاضع مى‏شود; و جز صداى آهسته چيزى نمى‏شنوى! (108)

يومئذ لا تنفع الشفاعة الا من اذن له الرحمن و رضي له قولا (109)
در آن روز، شفاعت هيچ كس سودى نمى‏بخشد، جز كسى كه خداوند رحمان به او اجازه داده، و به گفتار او راضى است. (109)

يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم و لا يحيطون به علما (110)
آنچه را پيش رو دارند، و آنچه را (در دنيا) پشت سرگذاشته‏اند مى‏داند; ولى آنها به (علم) او احاطه ندارند! (110)

و عنت الوجوه للحي القيوم و قد خاب من حمل ظلما (111)
و (در آن روز) همه چهره‏ها در برابر خداوند حى قيوم، خاضع مى‏شود; و مايوس (و زيانكار) است آن كه بار ستمى بر دوش دارد! (111)

و من يعمل من الصالحات و هو مؤمن فلا يخاف ظلما و لا هضما (112)
(اما) آن كس كه كارهاى شايسته انجام دهد، در حالى كه مؤمن باشد، نه از ظلمى مى‏ترسد، و نه از نقصان حقش. (112)

و كذلك انزلناه قرآنا عربيا و صرفنا فيه من الوعيد لعلهم يتقون او يحدث لهم ذكرا (113)
و اين گونه آن را قرآنى عربى ( فصيح و گويا) نازل كرديم، و انواع وعيدها (و انذارها) را در آن بازگو نموديم، شايد تقوا پيشه كنند; يا براى آنان تذكرى پديد آورد! (113)

فتعالى الله الملك الحق و لا تعجل بالقرآن من قبل ان يقضى اليك وحيه و قل رب زدني علما (114)
پس بلندمرتبه است خداوندى كه سلطان حق است! پس نسبت به (تلاوت) قرآن عجله مكن، پيش از آنكه وحى آن بر تو تمام شود; و بگو: «پروردگارا! علم مرا افزون كن!» (114)

و لقد عهدنا الى آدم من قبل فنسي و لم نجد له عزما (115)
پيش از اين، از آدم پيمان گرفته بوديم; اما او فراموش كرد; و عزم استوارى براى او نيافتيم! (115)

و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس ابى (116)
و به ياد آور هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد!» همگى سجده كردند; جز ابليس كه سرباز زد (و سجده نكرد)! (116)

فقلنا يا آدم ان هذا عدو لك و لزوجك فلا يخرجنكما من الجنة فتشقى (117)
پس گفتيم: «اى آدم! اين (ابليس) دشمن تو و (دشمن) همسر توست! مبادا شما را از بهشت بيرون كند; كه به زحمت و رنج خواهى افتاد! (117)

ان لك الا تجوع فيها و لا تعرى (118)
(اما تو در بهشت راحت هستى! و مزيتش) براى تو اين است كه در آن گرسنه و برهنه نخواهى شد; (118)

و انك لا تظمؤا فيها و لا تضحى (119)
و در آن تشنه نمى‏شوى، و حرارت آفتاب آزارت نمى‏دهد!» (119)

فوسوس اليه الشيطان قال يا آدم هل ادلك على شجرة الخلد و ملك لا يبلى (120)
ولى شيطان او را وسوسه كرد و گفت: «اى آدم! آيا مى‏خواهى تو را به درخت زندگى جاويد، و ملكى بى‏زوال راهنمايى كنم؟!» (120)

فاكلا منها فبدت لهما سوآتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة و عصى آدم ربه فغوى (121)
سرانجام هر دو از آن خوردند، (و لباس بهشتيشان فرو ريخت،) و عورتشان آشكار گشت و براى پوشاندن خود، از برگهاى (درختان) بهشتى جامه دوختند! (آرى) آدم پروردگارش را نافرمانى كرد، و از پاداش او محروم شد! (121)

ثم اجتباه ربه فتاب عليه و هدى (122)
سپس پروردگارش او را برگزيد، و توبه‏اش را پذيرفت، و هدايتش نمود. (122)

قال اهبطا منها جميعا بعضكم لبعض عدو فاما ياتينكم مني هدى فمن اتبع هداي فلا يضل و لا يشقى (123)
(خداوند) فرمود: «هر دو از آن (بهشت) فرود آييد، در حالى كه دشمن يكديگر خواهيد بود! ولى هرگاه هدايت من به سراغ شما آيد، هر كس از هدايت من پيروى كند، نه گمراه مى‏شود، و نه در رنج خواهد بود! (123)

و من اعرض عن ذكري فان له معيشة ضنكا و نحشره يوم القيامة اعمى (124)
و هر كس از ياد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت; و روز قيامت، او را نابينا محشور مى‏كنيم!» (124)

قال رب لم حشرتني اعمى و قد كنت بصيرا (125)
مى‏گويد: «پروردگارا! چرا نابينا محشورم كردى؟! من كه بينا بودم!» (125)

قال كذلك اتتك آياتنا فنسيتها و كذلك اليوم تنسى (126)
مى‏فرمايد: «آن گونه كه آيات من براى تو آمد، و تو آنها را فراموش كردى; امروز نيز تو فراموش خواهى شد!» (126)

و كذلك نجزي من اسرف و لم يؤمن بآيات ربه و لعذاب الآخرة اشد و ابقى (127)
و اين گونه جزا مى‏دهيم كسى را كه اسراف كند، و به آيات پروردگارش ايمان نياورد! و عذاب آخرت، شديدتر و پايدارتر است! (127)

ا فلم يهد لهم كم اهلكنا قبلهم من القرون يمشون في مساكنهم ان في ذلك لآيات لاولي النهى (128)
آيا براى هدايت آنان كافى نيست كه بسيارى از نسلهاى پيشين را (كه طغيان و فساد كردند) هلاك نموديم، و اينها در مسكنهاى (ويران شده) آنان راه مى‏روند! مسلما در اين امر، نشانه‏هاى روشنى براى خردمندان است. (128)

و لولا كلمة سبقت من ربك لكان لزاما و اجل مسمى (129)
و اگر سنت و تقدير پروردگارت و ملاحظه زمان مقرر نبود، عذاب الهى بزودى دامان آنان را مى‏گرفت! (129)

فاصبر على ما يقولون و سبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس و قبل غروبها و من آناء الليل فسبح و اطراف النهار لعلك ترضى (130)
پس در برابر آنچه مى‏گويند، صبر كن! و پيش از طلوع آفتاب، و قبل از غروب آن; تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور; و همچنين (برخى) از ساعات شب و اطراف روز (پروردگارت را) تسبيح گوى; باشد كه (از الطاف الهى) خشنود شوى! (130)

و لا تمدن عينيك الى ما متعنا به ازواجا منهم زهرة الحياة الدنيا لنفتنهم فيه و رزق ربك خير و ابقى (131)
و هرگز چشمان خود را به نعمتهاى مادى، كه به گروه‏هايى از آنان داده‏ايم، ميفكن! اينها شكوفه‏هاى زندگى دنياست; تا آنان را در آن بيازماييم; و روزى پروردگارت بهتر و پايدارتر است! (131)

و امر اهلك بالصلاة و اصطبر عليها لا نسئلك رزقا نحن نرزقك و العاقبة للتقوى (132)
خانواده خود را به نماز فرمان ده; و بر انجام آن شكيبا باش! از تو روزى نمى‏خواهيم; (بلكه) ما به تو روزى مى‏دهيم; و عاقبت نيك براى تقواست! (132)

و قالوا لولا ياتينا بآية من ربه ا و لم تاتهم بينة ما في الصحف الاولى (133)
گفتند: «چرا (پيامبر) معجزه و نشانه‏اى از سوى پروردگارش براى ما نمى‏آورد؟! (بگو:) آيا خبرهاى روشنى كه در كتابهاى (آسمانى) نخستين بوده، براى آنها نيامد؟! (133)

و لو انا اهلكناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لولا ارسلت الينا رسولا فنتبع آياتك من قبل ان نذل و نخزى (134)
اگر ما آنان را پيش از آن (كه قرآن نازل شود) با عذابى هلاك مى‏كرديم، (در قيامت) مى‏گفتند: «پروردگارا! چرا پيامبرى براى ما نفرستادى تا از آيات تو پيروى كنيم، پيش از آنكه‏ذليل و رسوا شويم!» (134)

قل كل متربص فتربصوا فستعلمون من اصحاب الصراط السوي و من اهتدى (135)
بگو: «همه (ما و شما) در انتظاريم! (ما در انتظار وعده پيروزى، و شما در انتظار شكست ما!) حال كه چنين است، انتظار بكشيد! اما بزودى مى‏دانيد چه كسى از اصحاب صراط مستقيم، و چه كسى هدايت يافته است! (135)